۱۹:۰۶ ۱۳۹۶/۱۱/۱
عاشقانه هایم توی دستهایت جا مانده ،
از فصل بهارنارنج و گیلاس که گذشتیم...
انارها هم ،
که به انتظارِ نوبرانه شدن در مُشتهای بازِ تو ،
تَرَک برداشتند و دلشان به خون نشست...
قرارمان باشد همان غروبِ یلدای بی سَحر...
آخرِ همان کوچه ی بن بست قدیمی،
روی همان برگفرشِ آشنای رنگ رنگی که آهوی گریزپای دلم را به شاهینِ چشمانت سپردم...
تو سبدِ انگشتهایت را بیاور،
من هم با بوسه های یاقوتی می آیم...
آزاده رمضانی
yekfenjansheeer@