مامان با طوطیاش از پشت سرم داد زد: «امشب شما عروس میشی تموم میشه میره.» دوباره دهانم را باز کردم تا حرفی بزنم که مامان صدایش را یک هوا بالاتر برد و ادامه داد: «کلاهگیستم میپوشی!» امید خودش را انداخت وسط اتاق و بابا دسته تی را گرفت زیر گلویش و داد زد: «شما هم خفه» بابا امید را بسته بود به در کمد و آنقدر در کمد را باز و بسته کرده بود که امید از حال رفته بود.
تلفن : ۸۸۹۰۹۹۵۸ ۰۲۱ شنبه تا چهارشنبه از ساعت 9 تا 5 منتظر شنیدن صدای گرم شما هستیم. همچنین برای درج آگهی، مشاوره برای توسعه کسب و کارتان با ما تماس بگیرید. ایمیل: info[@]zibakade[dot]com