هر کی اهل رمان خوندن یه رمان زیبا هست به اسم همخونه اگه دوست دارید بخونید . خوشتون میاد
خلاصه داستان:
دختری به اسم یلدا که پدر و مادرش رو از دست میده که و پیش تنها دوست پدرش زندگی می کنه که اسمش حاج رضاست حاج رضا که به تازگی پسرش ترکش کرده از یلدا می خواد که به مدت 6 ماه با پسرش ازدواج کنه و توی خونه ی اون زندگی کنه اما این ازدواج با بقیه ی ازدواجها فرق میکرده...
خب به نظر من رمان خیلی قشنگیه و به نظر من یکی از نکاتی که توی این داستان بعضی وقتا ادما دوست داشتن نمی شناسن و نمی دونن کی عاشق شدن و همچنین یه چیز دیگه اینکه کسانی همسننن وبا هم ازدواج می کنن دائم با هم کل کل این مدلی دارن در کل به نظر من رمان قشنگی بود