خانه
65.8K

خلاصه کتاب

  • ۱۶:۱۰   ۱۳۹۴/۹/۲۸
    avatar
    کاربر جديد|76 |99 پست

    کنار رود پیدرا نشستم و گریستم - پائولوکوئیلو

    دختری روستایی که برای شرکت در سخنرانی عشق دوران کودکیش در یک مهمانی به سفری یک هفته ای میره و در این یک هفته که با عشق کودکیش سپری می کنه متوجه میشه که عشقش خودش رو وقف زندگی روحانی کرده و زندگیش دچار تحولاتی میشه .

     *عشق سرشار از دام است . وقتی می خواهد تجلی کند فقط نورش را نشان می دهد و نمی گذارد سایه های ناشی از این نور را ببینیم

    *حقیقت همیشه همان جایی است که ایمان است .

    *در زندگی حقیقی عشق باید ممکن باشد. حتی اگر هم عشق بازتاب و پاسخ آنی نداشته باشد تنها در صورتی می تواند زنده بماند که امیدی برای فتح معشوق وجود داشته باشد .

    *سعی کن زندگی کنی . خاطره مال پیرمرد ها و پیر زن هاست .

    * روش های بسیاری برای خود کشی هست . کسانی که می کوشند جسمشان را بکشند قانون خدا را زید پا می گذارند . آنان که می کوشند روح خود را نابود کنند نیز قانون خدا را زیر پا می گذارند هر چند گناهشان در دیدگان آدمیان کمتر آشکار است .

    *بهتر است آدم در چند نبرد به خاطر رویاهایش ببازد تا اینکه شکست بخورد بی آنکه بداند به خاطر چه می جنگد  

    *عشق همیشه تازه است . مهم نیست که یک بار ، دو بار ، ده بار در زندگی عاشق شویم . همیشه در وضعیتی قرار می گیریم که نمیشناسیم .

    خلاصه کتاب
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان