خشم و هیاهو
نوشته: ویلیام فاکنر
داستان در مورد خانواده کامپسون و سرگذشت اعضای این خانواده است . آقاتی کامپسون مزرعه دار بزرگی است که به نوعی نیهیلیست می باشد . کارولین همسر او که تنها علاقه مند به پسر کوچکش می باشد . این خانواده 4 فرزند دارند . کونتین که پسری باهوش و حساس و در عین حال شیفته مرگ است . بنجامین که پسری عقب افتاده و در عین حال لال است . جاسن که پسری اقتصادی و خودخواه است . کدی تک دختر خانواده که به گفته فاکنر قهرمان اصلی کتاب است و قبل از ازدواج کردن ، باردار می شود .
داستان پیچیده است و باید بسیار با دقت بخونید تا از همه ماجرا سر در بیارید . به خصوص که افراد با اسامی مشابه در نسل های مختلف در داستان وجود دارند یا افرادی هستند که تغییر نام می دهند و علاوه بر این برخی شخصیت های زن و مرد اسم یسکان دارند .
فصل اول از زبان بنجامین روایت می شه و از آن جایی که بنجامین عقب افتاده ذهنی است قادر به یادآوری مطالب به صورت درست نیست . او دائما در زمان رفت و آمد دارد و هر بار قسمتی از یک ماجرا را به یاد می آورد . فصل دوم از زبان کونتین روایت می شود که این فصل از فصل اول هم سخت تره . کونتین ذهنی آشفته و افسرده دارد و گاه حتی جملات را نصفه کاره رها می کند .فصل سوم از زبان جاسن است که روایتی مستقیم و ساده دارد و فصل چهارمی نیز از زبان راوی وجود دارد و در انتها اصل و نسب و سرانجام این خانواده ذکر شده است .
قسمت های زیبایی از کتاب
هیچ نبردی فتح نمی شود حتی در هم نمی گیرد . میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخش می کشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوف ها و احمق هاست .
روزگار غدار ممکنه ما رو از هم جدا کنه . ولی من هرگز کس دیگه ای رو دوست نخواهم داشت هرگز .
همیشه کسانی که در هیچ کاری موفق نشده اند می خواهند به آدم راه کار یاد بدهند .