خانه
294K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۱:۰۰   ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست
    خواستم در بزنم اما یکم مکث کردم گفتم شاید دخالت نکنم بهتر باشه اما صدای گریه طوری روم تاثیر گذاشته بود که حتی یک قدم از در نمیتونستم دور بشم.بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم در بزنم.دستمو بردم رو زنگ و منتظر بودم در باز بشه که در باز شد و یک خانوم درشت هیکل و زیبا با چشمهای رنگی که از شدت گریه شبیه کاسه خون شده بود,جلوم واستاد از دیدنش لکنتم گرفته بود که گفت بفرمایید کاری دارید؟
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان