۲۱:۰۰ ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
خواستم در بزنم اما یکم مکث کردم گفتم شاید دخالت نکنم بهتر باشه اما صدای گریه طوری روم تاثیر گذاشته بود که حتی یک قدم از در نمیتونستم دور بشم.بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم در بزنم.دستمو بردم رو زنگ و منتظر بودم در باز بشه که در باز شد و یک خانوم درشت هیکل و زیبا با چشمهای رنگی که از شدت گریه شبیه کاسه خون شده بود,جلوم واستاد از دیدنش لکنتم گرفته بود که گفت بفرمایید کاری دارید؟