از جام بلند شدم و رد صدا رو گرفتم . هنوز یکم گیج خاب بودم . اما صدا ب سمت خونه ی خودم بود ب خونه بدگشتم هرچی خواب بیشتر از سرم میپرید صدا واضح تر میشد . باورم نمیشد صدا از توی یکی از اتاقهای خونه میومد .این زن چقدر برام اشنابود .خواب کامل از سرم پریده بود..به صدا با دقت گوش کردم :خدایا از زندگی با این سختی و نداری خسته شدم شوهرم دیگه نای کار کردن نداره از بس ک کارگری کرده... . من دیگه کاملا بیدار بودم این زن همسره خودم بود !