نشسته بودم کف زمین و داشتم به تیکه هایی از یه زد و خورد نگاه میکردم که کیا پیدا کرده بود. گوشیم زنگ خورد فیلم و پاز کردم. فرهاد بود همون دوستی که با فرزانه دوست دختر سابقم ریخته بودن رو هم . خواستم جواب ندم بعد از اون ماجرا با هم در تماس نبودیم ولی اخلاق حرفه ای اقتضا میکرد جواب بدم. گفت: رادمهر شنیدم کسایی از خجالت من درت آوردن
تا اون موقع مطمئن بودم ماجرای کتک خوردن من کار همون یارو اه که ماشینشو آتیش زدم واسه همین اون لحظه یه کم جا خوردم. گفتم جنسهاتو فروختی؟
من بعد از اینکه مطمئن شدم شکم درسته و فرزانه و فرهاد دارن زیرزیرکی یه کارهایی میکنن یه کلک حسابی به جفتشون زدم یه فیلم گرفتم از صحنه سکسشون . قرار بود یه کانتیر لوازم آرایش اصل آلمانی واسه فرهاد بیارن قاچاق. زود تر از آدمهای فرهاد با دوستام رفتیم سر وقت کانتینر و تو همون بندر خالیش کردیم. یه نسخه از فیلم و گذاشتم تو کانتینر خالی با یه یادداشت . " با پول این وسایل این فیلم و از من خریدی که نرم باهاش پیش پلیس"
من و فرزانه یه ماه قبلش با هم یه عقد سوری کرده بودیم که با هم یه وامی بگیریم بنابراین من با اون فیلم میتونستم هر دوشونو دادگاهی کنم .
به فرهاد گفتم جنسهاتو فروختی؟
گفت: بیا یه صحبتی با هم بکنیم
- ببین فرهاد نگران نسخه های دیگه اون فیلم نباش پاکش کردم تنها نسخه همون بود که خریدی ازم
نمیخواستم تو این هاگیر واگیر اینم وسط زندگیم یه بازی دیگه شروع کنه
گفت: گور بابای تو و اون دختره و اون فیلمه. اون موقع هم اگه کاری نداشتم باهات واسه به خاطر این بود که نمیخواستم تو دادگستری پرونده ای چیزی درست شه برام هرچند مطمئن بودم به نتیجه نمیرسه
فرهاد یه وکیل گردن کلفت داشت. چرا نمیخواست تو دادگستری اسمش بیوفته سرزبون وقتی میدونه پرونده به نتیجه نمیرسه؟
- پس واسه چی میخوای منو ببینی؟
جواب داد: فردا دوباره بازی شروع میشه
فهمیدم فرهادم یهطرف ماجراست ولی رابطه شو با خورشید و اون یارو صاحب ماشین نمیفهمیدم. وقتی اینو گفت فهمیدم این بار طرفم فرهاده اینجوری یه کم نقشه هام جا به جا میشد ولی و مهم نبود من به هر حال آماده بودم