اسپروس(صنوبر) قبل از طلوع از خواب برخواست زودتر از همیشه هنوز یک ساعتی تا طلوع آفتاب مانده بود از رختخوابش بیرون امد و به سمت پنجره رفت تا آنرا ببندد جشن تابستانی تازه هفته پیش تمام شده بود اما سوز سرما خبر از نزدیک شدن پاییز میداد. اسپروس سحرخیز و کوشا بود صبح ها زود بیدار میشد پشت میزش مینشست و چنتایی نامه مینوشت همیشه دوست داشت مستقیما به امور امپراطوری رسیدگی کند هرچند وجود رشته کوهای به هم پیوسته عبور و مرور را در امپراطوری مشکل میکرد و امپراطوری او به همین خاطر از امپراطوری های دیگر کوچک تر ولی امن تر بود کمتر کسی توانایی تحمل زمستانهای سیلور پاین را داشت . مناطق کمی که مناسب کشت گندم باشد وجود داشت بنابراین گندم برای پاین لند حکم طلا را داشت . اسپروس در این مدت کوتاهی که از تاج گذاری اش میگذشت اولین هدفش را در پر کردن سیلوهای گندم قرار داده بود تا در مواقع لزوم کشور را از قحطی نجات دهد. اما امپراطوری مملو بود از معادن فلزات و سنگهای گرانبها که کمتر کسی از آنها خبر داشت . سلسله مونته گرو از ابتدا سیاست را بر آن قرار داده بود که استخراج از معادن آرام و بی سرو صدا باشد تا مردم و دشمنان را به طمع ننیدازد. اسپارک نزدیکترین مشاور اسپروس بود که همیشه در زمان پادشاهی پدرشان نیز مواقعی که امپراطور در جنگ ها حضور داشت پایتخت را اداره میکرد اسپارک زن سیاستمدار و قابلی بود که از سن کم به دربار راه پیدا کرده بود هیچ کس ورود او را به یاد نداشت تنها چیزی که در خاطره ها بود بازی های اسپارک و اسپروس بود که از سن کم همبازی هم بودند . اسپروس آخرین حکم ان روز را نوشت و از پشت میزش برخواست تا لباس بپوشد. قصر پادشاهی آن روز در هیجان و ترس فرو رفته بود ولی هیچ کس راجع به علت آن حرفی نمیزد. اسپروس بعد از خوردن صبحانه خواست تا به اسپراک اطلاع دهند که او منتظر اوست. اسپروس و اسپارک در محوطه قلعه قدم میزدند و صحبت میکردند.
اسپارک گفت: با توجه به چیزهایی که گفتم به نظرم باید فعلا استخراج و متوقف کنیم اگه ریورزلند به دزرت لند حمله کنه ما این وسط میتونیم تجارتمونو گسترش بدیم
- بهترین زمان تجارت در جنگهاست. ولی هنوز که حمله ای صورت نگرفته؟
- نه هنوز نه . من یه فکری دارم. بهتر نیست یه پیغام برای رومل گودریان بفرستیم و پیشنهاد افزایش خرید و فروش بدیم؟ میتونیم یه کمی از مالیات واردات و کم کنیم که این کار سریع تر صورت بگیره
- نه نه نمیخوام تا قبل از شروع جنگ ما موضعمونو مشخص کنیم بهتر کنار بمونیم و شاهد باشیم
اسپارک لب ورچید و ایستاد اسپروس هم ایستاد . اسپروس گفت: مگر اینکه سری باشه هیچ اقلیمی نباید از دوستی ما با سایر اقلیم ها با خبر بشه
اسپارک گفت: حتما ترتیبشو میدم. امممم
- چی شده؟
- مردم میترسن متوجه نگاهشون نشدی؟
- همیشه قبل از وقوع جنگ همینه ولی ما جامون بین این کوه ها امنه گفتم یه یک بفرستن که اریک ماندرو بیاد اینجا
اریک ماندرو یکی از مشاوران اسپروس در زمینه کشورداری بود مرد جا افتاده و با تجربه ای که در جنگهای قبلی لیاقتش را ثابت کرده بود.