خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۶/۶/۱۲
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    خبرهای بد تمامی نداشت و آخری نفوذ اکسیموس ها به خاک ریورزلند بود. همه فرماندهان ، موناگ و کیوتو در کنار چادر شاردل دور هم جمع شده بودند. فابیوز دستش را به یکی از تیرک های جلوی چادر تکیه داده بود و چشمان آبی نافذش پر از ناباوری و اندوه بود.
    شاردِل فابیوز را مورد خطاب قرار داد: میخوام نظرت رو بشنوم فابیوز، فرمانده پیاده نظام سرش را به نشانه احترام خم کرد و سپس مستقیم در چشمان موناگ زل زد، پس از چند لحظه سکوت لب به سخن گشود: باید به سمت مرزهای خودمون عقب نشینی کنیم و در اونجا به سمت لشکر اکسیموس حمله کنیم و اون لعنتی ها رو از مرزهامون بندازیم بیرون...
    لابر نیز نظر مشابهی داشت. فابیوز به شدت ناآرام بود، دوباره لب به سخن گشود: با احترام عرض می کنم که مردان من، مرد باران و رودهای خروشانن توی این صحرا بعد از قطع ارتباطمون با نیروهای تدارکاتی دووم نمیارن، پیشروی بیش از این باعث تلفات جبران ناپذیری میشه. مِیزی همسر فابیوز که درست پشت لابر فرمانده ارشد خود ایستاده بود به سمت فابیوز رفت و آرام به بازویش مشت زد و با این کارش خواست تا فابیوز را به آرامش دعوت کند. مِیزی از کودکی تنها دوست شاردِل بود. همچنین او دست راست لابِر در فرماندهی قشون سواره نظام و فرمانده سواره نظام سبک بود در حالیکه لابر خود سواره نظام زره پوش را همراهی می کرد.
    شاردِل حرفهای همه فرماندهانش را شنیده بود، مثل همیشه با آرامش شگفت انگیزی که در شرایط سخت از خود نشان میداد رسا و با صدای بلند کیموتو را فراخواند. کیموتو چند قدم پیش آمد ، شاردل شمشیر خود را از نیام کشید و بر روی شانه کیموتو قرار داد، کیموتو بلافاصله زانو زد: من شاردِل، فرمانروای سرزمین رودهای خروشان، تو کیموتو تِکُمو را به عنوان مشاور اعظم خود برمی گزینم . سپس رو به موناگ کرد و گفت : از سِر موناگ بابت یک عمر خدمت صادقانه و شرافتمندانه در کنار پدرم شاه باراد و همینطور در دوران فرمانروایی خودم سپاسگزاری می کنم و ایشان را به لقب آرشیدون -لقبی پایین تر از پیراژ و یک پله بالاتر از سِر- مفتخر می سازم باشد که سلسه مارگون از خدمات آتی شما برخوردار گردد. سپس شمشیرش را در غلاف قرار داد، کیموتو ایستاد تعظیم کرد و ساکت ماند. موناگ مات و مبهوت به اطراف می نگریست. شاردِل فرصت هرگونه عکس العمل را از او گرفت و گفت: مراسم رسمی پس از پایان جنگ در امپراطوری ریورزلند انجام خواهد شد. با سر به موناگ اعلام کرد که مرخص است.
    سپس شاردِل وارد چادر خود شد و فرماندهانش نیز یکی پس از دیگری به دنبالش رفتند.
    -کیموتو برای خروج از این اوضاع چه پیشنهادی داری؟
    - بانوی من، ما باید به سمت مرزها مون در دریاچه قو عقب نشینی کنیم، همینطور فرمان بدید که ارتش پایتخت به سمت قسمت های تحت تصرف اکسیموس ها راهی بشن. در این حالت با عقب روندن اکسیموس ها دو لشکر ریورزلند در ساحل دریاچه قو همدیگر رو ملاقات خواهند کرد. نیروی دریایی هم باید برای این جنگ آماده بشه. اکسیموس ها در حال ساخت ناوگان عظیمی از کشتی های جنگی هستند. اما در حال حاضر نیروی انسانی لازم برای جنگ هم در دریا و هم در خشکی رو ندارن. البته تصمیمی که سیلورپاین ها می گیرن می تونه معادلات ما رو به هم بریزه.
    صبح روز بعد ارتش 50 هزار نفری ریورزلند شروع به عقب نشینی کرد.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۲/۶/۱۳۹۶   ۱۵:۰۰
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان