کارشان شابین مدتی بود که تمام وقت در کنار ارتش در شمال درومانی مستقر شده بود. نیروهای ارتش دزرت لند فشار زیادی به فرماندهان خود میاوردند که فرمان حمله به ارتش ریورزلند را صادر کنند تا آنها را قبل از بازگشت به کشورشان زمین گیر کنند و بعد انتقام سختی از اکسیموس ها بگیرند. اما گودریان، شابین را به محل فرستاده بود تا جلوی هر گونه حرکت احساسی را بگیرد.
اوضاع در مقر فرماندهی دزرت لند هم خیلی متفاوت از داخل ارتش نبود. گودریان فشار زیادی را تحمل میکرد. گزارش شده بود که ارتش اکسیموس در مسیر حرکت خود چندین روستا و دو سه شهر را به آتش کشیده و طلاها و هر چیز قیمتی را با خود برده اند.
اروین مونتانا در حالی که به نظر می آمد کمی نوشیده است گفت : شرایط برای دزرت لند بسیار بد پیش رفته بود. شاید ما خسارات جبران ناپذیری ندیده باشیم و شاید بتوانند با دیپلماسی راه خسارت بیشتر را ببندیم و مهمتر از همه ارتش آنها متضرر نشد اما مشکل اصلی اینست که مردم ما به خاک و خون کشیده شده اند و اینکه ما این را بدون هر گونه پاسخی بگذاریم بسیار گران تمام خواهد شد. مردم دزرت لند همیشه میدانستند که پادشاهان این سرزمین خونی را بدون پاسخ نمیگذراند.
رومل گودریان دقایقی به فکر فرو رفت. در همین میان پیکی برای آنها گزارش آورد که شارلی درومانیک صحیح و سالم به لیتور رسیده است. اما او خبر داده که شاه سیلور پاین همزمان از نماینده رسمی پادشاه دزرت لند و ریورزلند برای شرکت در گردهمایی صلح دعوت کرده. همینطور مشخص شد که پیشاپیش نماینده اکسیموس ها، پرنسس پلین هم به لیتور رفته است.
رومل گودریان خطاب به مونتانا گفت : اکسیموس ها روش پیچیده ای برای گرفتن دست بالا رو انتخاب کردند. همینطور که شنیدید گویا دختر دیگر او نیز به میدان نبرد گسیل شده. احتمالا میخواند تصویر نهایی خودشان را بازسازی کنند.
مونتانا گفت : سرورم به نظر نمیرسه که ما الان راه دومی داشته باشیم. ارتش ریورزلند به نزدیکی ارتش اکسیموس ها در مرز ما رسیده. اگر ما بخواهیم حمله ای هم انجام بدهیم در واقع اول باید با ریورزلند درگیر بشیم و اگر در قیچی کردن نیروهای انها به اکسیموس ها کمک کنیم، پیشنهاد صلحی در کار نخواهد بود و این در حالیه که بیشتر خسارات جنگ را ما خواهیم دید.
مارتین لودویک لیدمَن وارد شد و صحبت کوتاهی با مونتانا انجام داد و سپس به پادشاه گفت : سرورم من با پیام صلح به دزرت لند باز خواهم گشت. باید بازسازی شهرها با سرعت زیادی انجام بشود. سرورم فکر میکنم که فرصت مناسبیست که آندریاس جایگاه والایی در بین مردم این سرزمین پیدا کند. کار را به او بسپارید.
رومل گودریان به او اجازه مرخصی داد و دو نامه یکی به پایتخت و دیگری به کارشان شابین فرستاد. از او خواست که اگر پیمان صلح برقرار شد درومانی را ترک نکند و تعلیم و استفاده از یاغی ها برای ارتش را سرعت بخشد. همینطور فرمان داد که تعلیم نیروهای سنگین سواره نظام و سواره نظام با قدرت پرتاب تیرکمان را به صورت جدی تر ادامه دهند.
نامه او به پایتخت نیز فردای آن روز به دست آندریاس گودریان، پسر ارشد او رسید. آندریاس جوانی حدودا 30 ساله بود. قوی و قابل در استفاده از شمشیر و با درایت و دسیپلین بالا. او برای پیش برد نقشه ها و خلق تاکتیک های جدید بسیار مناسب بود. پوستی آفتاب دیده ولی نه چندان سوخته داشت و موها و چشمان مشکیش به ملکه مادر رفته بود. خیلی زود تصمیم گرفت در صدر یک هیئات بلند پایه اقتصادی و شهرسازی به جنوب درومانی برود تا در صورت انجام صلح سریع تر کار خود را آغاز کند.
همزمان هنگامی که شارلی درومانیک مطمئن شد که پیامش به پایتخت رسیده است و چند روزی مذاکرات او بخاطر انجام مذاکرات صلح به تعویق خواهد افتاد از شاه اسپروس اجازه ملاقات گرفت. وی پس از ادای احترام به شاه سیلور پاین گفت : سرورم. به نظر می آید که چند روزی بیش از آنچه که فکر میکردم باید مهمان شما باشم. همانطور که خودتان میدانید سرنوشت مذاکرات ما به پیمان صلح شما بستگی دارد. من بسیار زیاد در مورد مردم سیلور پاین شنیده ام. البته قبلا 2، 3 باری به اینجا سفر کرده ام اما زمان آنها کوتاه بوده است. میخواستم از شما کسب اجازه کنم در صورتی که مخالفتی ندارید اجازه دهید از سرزمین شما دیدن کنم و به سمت پایتخت بروم و آنجا منتظر خواهم ماند تا پس از پایان مذاکرات صلح، مذاکرات اقتصادی را از سر بگیریم ...