اکسیموس ها تا شهر بِرَن پیشروی کرده بودند، بسیاری از شهرها و روستاهای بین راه را چپاول کرده، ساکنین شهرهای مرزی ریورزلند را مورد حجوم و تجاوز قرار داده بودند. شنیدن این اخبار قلب شاردِل را به درد آورده بود. اما خبرهای خوبی نیز در راه بود لشکر پانزده هزار نفری پایتخت که لشکری زبده و کارکشته بود تا چند روز دیگر به بِرَن می رسید. لشکر پنجاه هزار نفری ریورزلند به سرکردگی شاردِل به جنوب ماستران رسیده بود. عده ای از لشکریان اکسیموس در آنجا مستقر شده بودند تا پلی میان سرزمین خود و سرزمینهای دزرت لند و ریورزلند ایجاد کنند. این لشکر در اطراف تنگه لامونی مستقر گشته بودند. عرض تنگه به قدری باریک بود که تنها یک ارابه می توانست از آن بگذرد. در یک طرف آن کوهی بلند و در طرف دیگر باتلاق بود. جنگیدن در چنین تنگه ای تلفات سنگینی به بار می آورد. از اینرو شاردِل چهار روز جدال را به تعویق انداخت تا شاید اکسیموس ها به سمت مرزهای خود عقب نشینی کنند.اما اکسیموس ها خیال عقب نشینی نداشتند. در روز پنجم شاردِل فرمان داد تا چند تن از افراد خبره سپاه زره پوش در حمله ای ساختگی جلو رفته و فرمانده اکسیموس ها را زنده گرفته نزد او آورند. اما این پیشروی ساختگی به جنگی تمام عیار تبدیل شد، میزان تلفات اکسیموس ها بیشتر بود اما جای هر کشته با نفرات جدید از ارتش پشتیبان پر می شد. از آنجا که جنگ در تنگه برپا بود لشکر ریورزلند نمی توانست از کثرت خود سود ببرد. تنها برگ برنده لشکر شاردِل آن بود که نیزه های آنها بلندتر از نیزه های اکسیموس ها بود.
دو شب به این منوال گذشت. روز سوم کیموتو خبر آورد که راهی پیدا کرده که از طریق آن می توان تنگه را دور زد و به پشت جبهه اکسیموس ها نفوذ کرد. روز سوم لشکر ریورزلند حمله ای صورت نداد و در شب سوم با چراغهای اندکی که روشن کرده بودند از میان راهی پر پیچ و خم بر فراز کوه آنوپولیا که حدود پانزده کیلومتر طول داشت حرکت را آغاز نمودند. آنوپولیا مملو از درخت بود و حرکت لشکر ریورزلند را استتار می کرد. این پیشروی با صعود 1400متر ممکن میشد. لشکر ریورزلند در طلیعه صبح به قله کوه آنوپولیا رسید. با طلوع خورشید حرکت لشکر ریورزلند بر اکسیموس ها آشکار گشت. دیده بانهای اکسیموس اخبار را به فرماندهان لشکر اطلاع دادند. از اینرو لشکر اکسیموس راهی جز عقب نشینی به سمت دریاچه قو نداشتند.
وقتی تمامی لشکر ریورزلند به پایین کوه رسیدند ، لشکر اکسیموس به میزان قابل توجهی عقب نشینی کرده بود.
لشکر ریورزلند نیز پس از پایین آمدن از کوه مسیر خود را به سمت دریاچه قو ادامه دادند. قبل از غروب آفتاب روز چهارم شاردِل به لشکریان خسته و گرسنه خود فرمان داد تا در حوالی شهر ماستران اطراق نمایند. این شهر جنگ زده به دستور رومل گودریان خالی از سکنه شده بود.
صبح روز پنجم پیکی از سمت اسپروس پادشاه سیلور پاین رسید که نماینده ی رسمی شاردِل را به میز مذاکره صلح دعوت کرده بود. کیموتو سریعا از این پیشنهاد استقبال کرد ولی شاردِل مخالف بود.
ملکه رو به کیموتو گفت: شانس ما برای پیروزی در این جنگ بیشتر از دو سرزمین دیگه اس، چرا باید در چنین شرایطی صلح رو بپذیرم..
- بانو شاردِل در جنگ هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. رومل گودریان در حال حاضر از هر دو سرزمین زخم خورده ، اما ما شروع کننده این جنگ بودیم و به سرزمین اونها حمله کردیم. پس احتمال کنار اومدن گودریان با اکسیموس ها بیشتره.
-من موناگ رو برای پیمان وحدت علیه باسمُن دو بار به دزرت لند فرستادم و گودریان هر دو بار دست رد به سینه ریورزلند زد و البته دفعه دوم یکی از مشاوران همراه موناگ و بخشی از گروه محافظین توسط یاغیان دزرت لند کشته شدند و من نمی تونستم این اهانت رو تحمل کنم. پیمان چهارجانبه می گه حفظ جان نمایندگان هر سرزمین بر عهده فرمانروای سرزمین میزبانه. در ضمن باسمُن، فقط دشمن ما نیست. چون دفعه گذشته سه سرزمین دیگه در حاشیه امن خودشون بودند فکر می کنن دفعه بعد هم همینطور خواهد بود. تِکاما خونخوار و وحشیه اون حتی به مردم سرزمین خودش هم رحم نمیکنه. اینو تو بهتر از من می دونی.
- بانوی من باسمُن دشمن ما نیست ، مردمِ من در ظلم و جور تِکاما اسیرن، دشمن ما تِکاماست،
-در مورد پیام اسپروس...
-بانوی من این لشکرکشی جز خونریزی و ایجاد دشمنی بین ما و دو سرزمین دیگه چیزی در پی نداشت، اجازه بدید من پای میز مذاکره برم...
- خون مردم من ریخته شده به زنان و دختران سرزمینم تجاوز شده کیموتو!
-شرکت در جلسه مذاکره به معنای پذیرفتن هیچ چیز نیست. بدون برآورده شدن خواسته های بانوی من هیچ عهدنامه ای منعقد نخواهد شد.
-اکسیموس با فرستادن دخترش به این جلسه به همه ما اهانت کرده، حتی یکی از مقامات عالی رتبه اکسیموس در این جلسه نیستند، چرا ما باید مشاور اعظم سرزمینمون رو بفرستیم.
-بانوی من بعد از شرکت در جلسه پاسخ این سوال شما رو هم پیدا خواهم کرد.
سپس جلو آمد و دست ملکه شاردِل را بوسید، تعظیم کرد و از چادر بیرون رفت. -دست بوسی در فرهنگ ریورزلند رواج نداشت و این رفتار کیموتو شاردِل را متعجب ساخت-
کیموتو که خود فرمانده نیروی دریایی ریورزلند بود از مرز دریایی به سیلورپاین رسید.