خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۰:۴۵   ۱۳۹۶/۷/۱۵
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    بالاخره روز اعزام گروه پانزده نفره امدادهای پزشکی به سرپرستی گلوری به سمت شهر و روستاهای جنگ زده فرارسید، سه ماه آموزش شبانه روزی گلوری را سرسخت و مصمم تر کرده بود. از زمانیکه لرد جورجیو سادن عموی گلوری که خزانه دار دربار بود از داوطلب شدن برادرزاده اش در این ماموریت آگاه شده بود به شدت با آن مخالفت کرده و تمام سعیش را کرده بود تا گلوری را از این تصمیم منصرف کند. اما گلوری برسر تصمیمش ثابت قدم ماند و در یکی از روزهای پایانی زمستان به همراه چهارده نفر دیگر اعضا گروهش و تعداد نسبت کمی از محافظین پایتخت را به سمت برن ترک کرد.
    کیموتو با ژاک توکانو از اکسیموس، رابرت لیدمن از دزرتلند و ووکا ترمینوس از سیلورپاین تشکیل جلسه داده بود، پس از خوش آمدگویی به دو سفیر جدید گفت: در این روزهای سخت پس از جنگ و آشوب امیدوارم با همکاری شما به عنوان سفرای سرزمینهای دوست و همسایه بتونیم آرامش رو دوباره در چهار اقلیم برقرار کنیم. از این به بعد بسیاری از قرار دادهای تجاری بدون دردسرهای سابق در همین اتاق به امضا خواهد رسید. هر کدوم از شما آقایون می تونید به روند کلیه مراودات ما با سرزمین خودتون از نزدیک نظارت کنید. تا زمانیکه در سرزمین ما مهمان هستید من از طرف ملکه شاردل حفظ سلامت و رفاه شما رو تضمین می کنم.
    گلوری بعد از 20 روز سواری طولانی به شهر برن رسید، در حالیکه نمی دانست ماموریت واقعی او در این سفر چه خواهد بود. صبح روز بعد وقتی هنوز هوا کاملا تاریک بود، لابر وارد چادر گلوری شد و از او خواست تا همراهش برود. گلوری و لابر راهی ساختمان اصلی شهر که قبل از جنگ محل زندگی لرد بیربون و خانواده اش بود شدند. لرد بیربون و همسرش توسط لشکریان اکسیموس کشته شده بودند و دو پسر 10 و 6 ساله آنها به همراه خدمه همچنان در آن خانه زندگی می کردند. ساختمان دو طبقه بود و ملکه شاردل حدود سه ماه بود که در طبقه دوم این عمارت بزرگ اقامت داشت. لرد کلوین و لرد لابر مارگون به تمامی امور نظارت داشتند و هر روز لرد مارگون گزارشات مفصلی را به ملکه ارائه میداد و دستورات ملکه را به دیگران ابلاغ میکرد. ملکه شاردل چند روز پس از رسیدن به برن اعلام کرده بود که به بیماری پوستی شدیدی مبتلا گشته و علاقه ندارد در آن مدت کسی او را ببیند و تنها به لابر اجازه ورود به اتاقش را میداد. گلوری نیز چند ساعت پس از ورود به شهر این حرفها را شنیده بود و در راه در مورد وخامت بیماری ملکه از لابر پرسید. لابر به گلوری گفت خودش به زودی ملکه را خواهد دید. پس از ورود به خانه سابق بیربون ها، گلوری متوجه شد تمامی ساکنین خانه از قبل مرخص شده اند و کسی جز ملکه در آنجا حضور ندارد البته دور تا دور ساختمان با فاصله 30 متری با محافظین زبده حفاظت می شد. قبل از ورود به اتاق ملکه لابر دست گلوری را گرفت و او را از راه رفتن متوقف کرد: لیدی سادن، من و شما هستیم، فقط من و شما، جان ملکه و وارث امپراطوری مارگون در دستان شماست. ازتون میخوام قوی باشید و تمام تلاشتون رو انجام بدید. گلوری نمی توانست مفهوم حرفهایی که می شنود را بفهمد: وارث امپراطوری؟...
    لابر لبخندی زد و گفت: لیدی سادن شما اینجایید که به تولد فرزند ملکه شاردل کمک کنید. کودکی که به دنیا خواهد اومد وارث تاج و تخت ملکه است و تا روزی که روی تخت پادشاهی بشینه جانش در خطر هست. آیا سوگند یاد می کنید که برای حفظ جان شاهزاده از هیچ تلاشی فرو گذار نباشید، از امروز تا روزی که ایشون به حق قانونی خودش برسه؟
    گلوری چند لحظه ای با چشمان خیره به لابر نگاه کرد سپس آب دهانش را قورت داد و زانو زد: به خدایان باد، خاک، آب و آتش سوگند یاد می کنم تا آخرین قطره خونم از جان شاهزاده محافظت خواهم کرد.
    گلوری وارد اتاق شد به بانو شاردل تعظیم کرد و بر لبه تخت او نشست و دستش را روی شکم ملکه قرار داد، پس از انجام معاینات لازم، گلوری گفت: بانوی من قبل از پایان این هفته فرزندتون به دنیا خواهد آمد.
    گلوری روزهای پایانی بارداری ملکه را در خانه بیربون ها مستقر شد. تا بالاخره روز موعود فرا رسید. برف روی کوهها در حال آب شدن بود و اولین جونه ها از دل زمین سر برآورده بودند. در اولین روزهای بهار فرزند شاردل، اولین فریاد خود را سر داد و صدایش در عمارت خالی بیربون ها طنین انداز شد. ملکه پسرش را اِتان نامگذاری کرد. 

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۵/۷/۱۳۹۶   ۱۳:۵۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان