خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۳۷   ۱۳۹۶/۱۰/۱۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست


    بی آغار، بی پایان
    فصل دوم : طوفانی از غرب - قسمت بیست و یکم
    وقتی پلین به قلعه بسیار مستحکم و جدید التاسیس پاپایان رسید تقریبا جنگ آغاز شده بود، خبر نزدیک شدن ارتش های بزرگ به مرزها هر روز به پلین اطلاع داده می شد و برای پلین تعجب برانگیزتر این بود که ارتشی در حدود 20.000 نفره که به سمت قلعه ی سانتا مارتا می تاخت پرچم کشور شمالی سیلورپاین را حمل می کرد!
    ابعاد، سرعت و توان نیروهای مهاجم خارح از درک پلین و حتی بدبینانه ترین پیشبینی ها در پایتخت بود، تمام استحکامات مرزی بخصوص در جبهه ی جنوبی در کمتر از یک روز نابود و مرزبانان اکسیموس بدون کمترین تاثیری تار و مار شده بودند و وصول اخبار نابودی و تاراج آبادی های مرزی تمامی نداشت! پلین که سعی می کرد از غافلگیری و حیرت ناشی از ابعاد این حمله خود را نجات داده و چاره اندیشی کند فورا دستور داد سواره نظام سنگین اسلحه مستقر در شهر پاپایان و همینطور شهر سانتا مارتا به همراه تمام اسناد و مدارک و خزانه ی شهر و مازاد آذوفه به سمت مرکز کشور و قلعه ی پالویرا عقب نشینی کند ولی سواره نظام سبک که زیر نظر خودش تعلیم یافته بود را به جای مرکز کشور به سمت کارتاگو در جنوب شرقی فرستاد.
    شاه اکسیموس برخلاف اکثر پایتخت نشینان امکان مقاوت و شکست دادن این تهاجم در مرزها را کاملا منتفی دانسته و نقشه ی عجیبی را به عنوان استراتژی اصلی ارایه کرده بود" بزرگترین عملیات تخلیه ی تاریخ" در سایه ی مقاومت تا پای جان 2 قلعه ی پاپایان و سانتامارتا و در صورت لزوم کارتاگو!
    طبق این دستور ارتش پیاده نظام اکسیموس بدون حق عقب نشینی باید در پناه قلعه های مستحکم تازه تاسیس پاپایان، سانتامارتا و احتمالا کارتاگو آنقدر مقاومت می کردند تا تمام مردم عادی بتوانند به همراه کلیه اموال قابل حمل، آذوقه و دام هایشان در شهرهای ریورا، ملبو و پندو متمرکز شده و با هدایت بخشی از ارتش به سمت پالویرا و یا حتی عقب تر، عقب نشینی کنند به این امید که اقدامات ارتش جلوی پیشروی مهاجمین را سد نماید و همچنین فرارسیدن زمستان و کمبود آذوقه موقعیت های جدیدی در جبهه نمایان سازد.
    پلین در تکمیل این نقشه تصمیم گرفت که سواره نظام سبک را بجای ارسال به مرکز کشور، نزدیک درگیری نگاه دارد با این هدف که حمله های سریع این نیرو به کاروان های تدارکاتی سرعت پیشروی نیروهای متحد دزرتلند-سیلورپاین را کند یا متوقف کند.
    سرعت سواره نظام دزرتلند و میزان قدرت جنگی آنها برای پلین غیرقابل باور بود، محاصره ی قلعه ی پاپایان خیلی زودتر از زمان پیش بینی شده کامل شد و تقریبا نیمی از مردم شهر فرصت فرار پیدا نکردند، در حالی که پلین و سایر فرماندهان جنوبی رده بالای ارتش در آخرین لحظات قلعه ی پاپایان را به سمت کارتاگو ترک کرده بودند.
    حمله یه دژ مستحکم پاپایان بدون تعداد زیادی از دژکوب ها و منجنیق ها ممکن نبود و این ابزار سنگین ضد محاصره نیز نمی توانستند به سرعت سواره نظام حرکت کند و در عین حال ارتش ارسالی سیلورپاین فاقد این تجهیزات بود پس این موضوع به پلین اجازه می داد که با آرامش بیشتری به روزهای آینده بیاندیشد.
    ...

    دارک اسلو استار کتیبه ی بدست آمده از سیلورپاین مشهور به معجزه ی چوب را در معبد شهر کارتاگنا مستقر کرد و تاثیر شگفت انگیز این کتیبه فورا نمایان شد، سرعت برداشت چوب، فراوری و تولید انواع محصولات چوبی بخصوص کشتی، تیرهای تیروکمان و دژکوب ها و منجنیق ها و همچنین حصارها با قیمت کمتر و سرعت دیوانه واری افزایش یافت و دارک اسلو استار بسرعت و بدون توجه به اخبار جنگ با تمام نیروهایش به سمت محل کتیبه ی دوم در مرز اکسیموس و سرزمین فراموش شده نزدیک دریای لارا رهسپار شد.
    ...
    در دربار اکسیموس شاه دستور داده بود که اوضاع جبهه های جنوبی به صورت محرمانه فقط به خود او و یا یکی از اعضای کانسیل اطلاع داده شود و تا جای ممکن جلوی ناامیدی عمومی و یا پراکنده شدن شایعات گرفته شود، خبر دزدیده شدن گنجینه ی تورداکس ها حتی بدتر از اخبار پیشروی گودریان بود!
    شاه رو به لرد بالین: دقیقا چه مقدار طلا در خزانه باقی مانده است؟
    بالین: ذخیره ی باقی مانده برای کمتر از 2 ماه اداره کشور!
    شاه: و خزانه های محلی؟
    بالین: این را جناب لرد بایلان و اعضای سنا می توانند هم اخبار دقیق تری بدهند و هم اطلاع دهند که چقدر می شود روی ارسال کمک فوری ایالات حساب کرد.
    بایلان: قربان در شهرهای اصلی تقریبا همه ی اندوخته صرف هموارسازی زمین های کشاورزی جدیدی شد که در توسعه ی قلعه ها از دست رفته بود! بجز بنادر شرقی که تجارت باعث تمول و رونق بیشتری شده، پول قابل اتکایی در ایالات باقی نمانده است.
    شاه: پس باید امیدوار باشیم در خزانه ی سیزون پول قابل ملاحظه ای به دست سرجان افتاده باشد والا ... والا ... نفس عمیقی کشید و با لبخندی ادامه داد حتما چاره ای خواهیم یافت.
    ... سرجان و ارتش اکسیموس بسرعت وارد مرزهای دلیور شده و بدون توقف به سمت شمال می تاختند، خوشبختانه فقط یک شهر بزرگ یعنی بندر لانس در ساحل اقیانوس پیش رو قرار داشت و انتظار می رفت که ارتش اکسیموس فورا در مرزهای شمالی دلیور به ارتش آرگون که در حال تصرف بلتور بود بپیوندد ولی دو روز بود که سرجان با مشکل جدیدی روبرو شده بود، او مرد بسیار قوی و ورزیده ای بود ولی احساس تب و درد شدید در بدن که هر دو یا سه ساعت به سراغش میامد توانش را بریده بود، زمانیکه به نزدیکی بندر لانس رسیده بودند و برای یک حمله ی برق آسا آماده می شدند سرجان از روی اسب به زمین افتاد!
    وقتی یکی طبیبان ارتش از چادر فرماندهی خارج شد در حالی که سرش را تکان میداد گفت: مالاریا!
    تاکنون بیشتر از 100 نفر را از دست داده ایم! افراد کمی از این بیماری جان سالم بدر می برند!!!!

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۰/۱۰/۱۳۹۶   ۱۷:۴۶
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان