خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۲۵   ۱۳۹۶/۱۰/۲۰
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    کیه درو بارها راههای مختلف را برای شکستن دفاع قلعه بررسی کرده بود اما به نظر نمی آمد جز با دادن تلفات سنگین بتوانند قلعه را محاصره کنند زمان به نفع ساکنان قلعه میگذشت و راهی وجود نداشت بنابراین با همراهی اریک تصمیم گرفتند به سمت پاپایان حرکت کنند تا بتوانند در مشورت با نیکولاس و آندریاس راه حلی بیابند.
    کیه درو در حالی که برای آخرین بار به اطراف اردوگاه سر میزد، دستورات لازم را داد. قرار بود همان شب محل اردوگاه را به سمت قلعه پاپایان و پیوستن به فرماندهان دزرت لند ترک کنند تاکنون بیست هزار سرباز در چند نوبت با کشتی های سیلورپاین به دزرت لند آمده و از آنجا برای پشتیبانی به بدنه اصلی ارتش پیوسته بودند. در این میان نامه ای از سیلورپاین رسیده بود که به کیه درو دستور داده بود تمهیداتی برای اشغال بنادر اکسیموس بیاندیشد با این حساب و با احتساب حضور ریپولسی و نیروهایش در مرزهای مشترک اکسیموس و سیلورپاین تمام مرزهای غربی اکسیموس بسته میشد. کیه درو فرماندهی ده هزار نفر از بیست هزار نفر مستقر در شهر سانتامارتا را به تیگریس سپرد تیگریس از فرماندهان جدید و بادرایت ارتش بود که اسپروس به تازگی آموزش آنها را به کیه درو سپرده بود او سالها تحت اموزش خصوصی پدرش قرار گرفته بود تا بتواند جنگاوری قابل اعتماد شود . به تیگریس دستور داده شد با کندن خندق دوم هر گونه عبور و مرور از قلعه را غیر ممکن سازد باقی ni هزار نفر فردا صبح به سمت پاپایان حرکت میکردند.
    اسپروس با در پیش گرفتن رویه ای متفاوت و شرکت کردن در جنگ بزرگ مورد انتقاد گروهی از درباریان قرار گرفته بود سعی میکرد جو جدید را با تدبیر کنترل کند و اما ناخواسته جو برخواسته به ضرر شارلی تمام شده بود. از گوشه کنار صحبت هایی شنیده میشد که تغییرات روحی امپراطور را به ملکه نسبت میدادند و او را مقصر میدانستند گروهی دیگر که تا قبل از آن اسپروس را ترسو میخواندند که نتوانسته در فاجعه اوشانی متجاوزان را سرجای خود بنشانند حالا بر طبل دیگری میکوبیدند و با گروه اول هم داستان شده بودند که علت همراهی با دزرتلند نفوذ ملکه است اسپارک که همیشه در میان درباریان محبوبیت داشت این صحبتها را می شنید و ناراحت میشد. منتظر فرصت مناسبی بود تا این موضوع را با امپراطور درمیان بگذارد.
    از سوی دیگر نامه هایی که به طور مرتب از باسمنیا میرسید نشان از وضع نابسامان مردم و قدرت رو به افزایش ارتش داشت. در باسمنیا تنها سربازان و افرادی که در خدمت ارتش بودند از رفاه نسبی برخوردار بودند. افرادی که برای غذای ارتش کشاورزی میکردند و برای آنها اسلحه و زره میساختند و یا بگونه ای دیگر از را خدماتی که به ارتش میدادند امرار و معاش میکردند زندگی خوبی داشتد ولی باقی مردم در فقر مطلق دست و پا میزدند. اسپروس با شنیدن خبرهای باسمنیا با خود اندیشید مطمئنا آنها برای جنگی بزرگ آماده می شوند
    آکوییلا اکنون که متوجه شده بود اسپروس برای دلبان دار کردن همسرش کلکی سوار کرده حاضر بود نصف دارایی اش را بدهد تا از راز این موضوع باخبر شود ولی جورجان که بعد از آنشب از برملایی رازش ترسیده بود سعی میکرد شب نشینی های دونفره اش را با آکوییلا بدون نوشیدن بگذراند اما آکوییلا میدانست چگونه قفل دهان او را بگشاید.

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۹۶   ۱۱:۲۰
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان