بی آغار، بی پایان
فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت دهم
آنروز صبح بصورت غیر منتظره ای دریافت یک نامه از ژاک توکانو سفیر اکسیموس در ریورزلند تایید می کرد که ریورزلند بزودی وارد جنگ خواهد شد، در این نامه نوشته شده بود که ارتباط ژاک با سایر افرادش قطع و تمام وسایل او پس از تفتیش ضبط شده است و او این نامه را در شرایط اضطراری با تمهیداتی که از قبل پیشبینی کرده بود نوشته و احتمالا این آخرین نامه ی او در شرایط آزادی خواهد بود، در این نامه نوشته شده بود که او از مجاری رسمی از ازدواح ملکه مطلع نشده و در هفته های گذشته در بیخبری محض نگهداشته می شده گرچه زندانی نبوده است و این اطلاعات را از طریق رابط هایی از خدمه کاخ دریافت کرده است، در عین حال همین رابط ها از فراخوان سربازها و نقل انتقالات بزرگ ارتش صحبت کرده اند که نشان دهنده ورود قریب الوقوع ریورزلند به جنگ است!
دریافت این نامه جو کانسیل و سنا را در کارتاگنا متشنج کرده بود بطوری که همه ی افراد در گروه های چند نفره با صدای بلند در حال بحث و تبادل نظر بودند و عمدتا از اینکه هر 3 اقلیم اینطور خصمانه به سمت اقلیم اکسیموس لشکر کشیده بودند متعجب و عصبانی بوده و برخی این اتفاقات را ناشی از نفرین کتیبه ها می پنداشتند، بزودی شاه وارد تالار اصلی شد در حالی که دارک اسلو استار و سرجان او را همراهی می کردند.
شاه بعد از دعوت به سکوت گفت:
- اینکه ریورزلند و دزرتلند چطور توانسته اند بر اتفاقات اخیر چیره شده و با هم متحد شوند برای من هم همچنان عجیب است، چطور در این فرصت کم موفق شدند آن ازدواج را در بالاترین سطح مورد توافق و آنرا تضمین وفاداری یکدیگر قراردهند از آن هم عجیب تر است ولی به هر حال ما در این زمان قادر به تغییر این معادلات نیستیم و باید با تبعات این اتفاقات روبرو شویم، من هرگز فکر نمی کردم که با این سرعت توافق لیتور اینطور توسط همه ی امضاکنندگان نقض شود ولی این اتفاق افتاد.
شاید دستگاه اطلاعاتی، سیاست خارجی و سفرای ما در این اقلیم ها فرصت هایی برای ممانعت از این اتفاقات داشته اند ولی ما از هیچیک از این فرصت ها استفاده نکردیم و حالا در این موقعیت سخت قرار گرفته ایم.
در حال حاضر ما چیزی در حدود 140 هزار نفر نیروی نظامی آماده به جنگ در اختیار داریم که بصورت متمرکز اینجا گردآمده اند، طبق آخرین گزارشات کمپ های آموزشی ما در داخل کشور ماهانه 6 هزار نفر به این نیرو اضافه می کنند و کمپ های آموزشی مستعمراتی نیز توان آموزش و تسلیح ماهیانه 4 هزار سرباز را دارند که به کمک نیروی دریایی به سرزمین اصلی منتقل خواهند شد.
نیروی دریایی ما تحت تاثیر کتیبه معجزه ی چوب فراتر از تصور در حال رشد بوده و بزودی هماوردی در پهنه ی اقیانوس ها نخواهد داشت، در این شرایط ما با نیرویی بیش از یکصد هزار نفره از سپاهیان دزرتلند روبرو هستیم، آنها بسیار خونریز و جنگاورند و جنگیدن بر پشت اسب جزیی از فرهنگ قدیمی آنها بوده است پس اولویت اصلی ما در این جنگ وارد آوردن یک ضربه کاری به ارتش دزرتلند قبل از اینکه قوای ریورزلند به آنها برسد بوده و در عین حال باید تمهیداتی انجام دهیم که مانع از آن شود که ریورزلند بتواند تمام ارتش خود را در دراز مدت به کمک دزرتلند بفرستد.
برای رسیدن به این مطلوب من سرجان را به عنوان فرمانده ارتش به رهبری این جنگ منصوب می کنم و فرزندم ولیعهد اکسیموس دارک اسلو استار و جناب لرد ماسارو را نیز به عضویت در شورای فرماندهی جنگ برمی گزینم. برای جبران اتفاقاتی که بدنبال واقعه پالویرا افتاد نیز من نیروی دریایی را از زیرمجموعه ارتش شرقی خارج کرده و لرد لونل را به فرماندهی نیروی دریایی اکسیموس منصوب می کنم تا ضمن زدودن ابهام از دامن این سرباز شریف، زمینه ی مناسبی برای نشان دادن لیاقت در اختیار ایشان قرار گیرد.
از همه ی شما اعضای محترم کانسیل، اعضای محترم سنا و همه ی شما نجیب زادگان محترم اکسیموس می خواهم که تمام توان خود را در دفاع از سرزمین مادریمان بکار گیرید و تا بدست آوردن پیروزی در این جنگ از پا ننشینید.
صدای مهیبی در تالار: زنده باد اکسیموس، زنده باد اکسیموس، زنده باد اکسیموس.
...
در شورای فرماندهی جنگ سرجان از شرایط حاکم خنده اش گرفته بود زیرا در آن شورا او فرمانده ولیعهد و نفر دوم کشور محسوب می شد!
او با لحنی پدرانه و با لبخندی بر لب که حاکی از طنزآلود بودن آن موقعیت بود خطاب به دارک اسلو استار گفت: پیر من تو را به فرماندهی پیاده نظام سنگین اسلحه که نماد ارتش اکسیموس بوده و هست منصوب می کنم و همچنین لیو فرماندهی سواره نظام سنگین اسلحه را به عهده خواهد داشت،
و تو لزد لونل امیدوارم که آن سختگیری ها را درک کرده و بخشیده باشی.
لونل با کمی شرم تعظیمی کرد و گفت سرجان کسی که در حسن نیت تو شک کند یک احمق است و شاه یک احمق را به فرماندهی نیروی دریایی منصوب نمی کند و در ادامه هر 4 نفر در حالی که بلند می خندیدند جام ها را بالا برده و به سلامتی پیروزی در جنگ نوشیدند. سرجان جامش را روی میز گذاشت و اضافه کرد: ما با ارتش عجیبی روبرو هستیم، سواره نظام دزرتلند بر خلاف سواره نظام سنگین اسلحه ما سراپا زره پوش و مسلح به نیزه های بلند نیست و آسیب پذیرتر است ولی تعداد آنها نزدیک به دو برابر ماست! شصت هزار سوار بسیار سریع و خشن با توانایی تیراندازی از روی اسب برای هر ارتشی یک کابوس خواهد بود، پس اولویت اصلی ما جلوگیری از غافلگیر شدن توسط آنهاست. سپس در حالیکه به چهره های دارک اسلو استار، لرد ماسارو و لرد لونل که مشخصا هر سه از صبر و انتظار خسته شده بودند ولی با این همه به دقت به حرف هایش گوش میدادند می نگریست ادامه داد: پیاده نظام دزرتلند که تعداد آنها بیشتر از چهل هزارنفر است از پیاده نظام ما سریعتر و مسلح به تسلیحات تهاجمی تری هستند ولی برخلاف ما در دفاع ضعیف تر بوده و خیلی روی آرایش های منظم و گروهی تمرکز ندارند، ما باید با چشمان باز و درک نقاط قوت و ضعفشان با آنها درگیر شویم.
لیوماسارو نفس عمیقی کشید و گفت: آنها با حفظ نظم و احتیاط کامل به سمت پالویرا در حال عقب نشینی هستند، همین حالا هم بیشتر از 2 روز با سرعت حرکت ارتش با آنها فاصله داریم، باید فورا به آنها حمله کنیم که نتوانند در پالویرا پناه گرفته و منتظر رسیدن ارتش ریورزلند بمانند.
سرجان مکثی کرد و همراه با یک اخم به ماسارو نگاهی انداخت و گفت: تو بعد از بیست سال عضویت در ارتش واقعا فکر می کنی که آندریاس گودریان آنقدر احمق است که به پالویرا عقب نشینی کند؟ به قلعه ای که به دست ما ساخته شده و دارای تونل های مخفی هست که فقط ما می دانیم و ارتش کوچکتر ریورزلند را تنها می گذارد که با ارتش ما روبرو شود؟
دارک اسلو در حالی که هنوز با انگشت شصت با جام شرابش بازی می کرد به بحث وارد شد و گفت: من در مورد قصد آندریاس گودریان مطمئن نیستم ولی گزارش های اطلاعاتی ما نشان می دهد که عقبه ارتش دزرتلند در حال آماده سازی پالویرا و شناسایی راه های ورودی مخفی آن قبل از رسیدن ارتش اصلی آنهاست.
ماسارو: آنها می دانند که قادر با عقب نشینی تا مرز بدون برخورد با ارتش ما نیستند، چه انتخاب های دیگری برایشان باقی مانده است؟ اگر سرعت عقب نشینی را زیاد کنند انسجام واحد های خود را از دست خواهند داد، طبق اطلاع ما روزانه در حدود دو ساعت عقب نشینی کرده و بقیه ساعات را به آمادگی رزمی اختصاص داده اند، من پیشنهاد می کنم که قبل از رسیدن به پالویرا به آنها نزدیک شده و فورا سواره نظام سنگین اسلحه را وارد جنگ کنیم، حرکت روزانه آنها مانع از آن شده که استحکامات قابل ملاحظه ای برای رویارویی با سواره نظام ما فراهم کنند و نفوذ سواره نظام آنها در خطوط دفاعی پیاده نظام ما برایشان بسیار پر تلفات خواهد بود، ما نباید با مفروضات این شانس را از دست بدهیم.
دارک اسلو استار و لونل نیز با تکان دادن سر تایید کردند، سرجان گفت:
پسر رومل تا امروز نشان داده که مانند پدرش در میدان جنگ حیله و نیرنگ های زیادی در آستین دارد ولی وجود شورا برای همین اختلاف نظرهاست، پس نقشه های خود را تا امروز بعد ازظهر برای حمله فوری ارایه دهید.
در ضمن لونل، برنامه خوبی برای تو در نظر گرفته ام، تنها راهی که باعث خواهد شد ریورزلند نتواند تمام قوا و نیروی خود را در درازمدت برعلیه ما متمرکز کند، تهدید باسمن هاست، یک واحد بزرگ از نیروی دریایی را با ماهرترین و آموزش دیده ترین افراد انتخاب کن و با پرچم ریورزلند در دریاهای لارا، فرون و بایکف به کشتی های تجاری باسمون ها و میسالاها حمله کن ولی سعی کن از خود رد پاهایی به جا بگذاری ....
...
پلین، جافری و جانی بایلان به همراه سربازان قلعه سانتامارتا بعد از رسیدن به بوگوتا در جریان اخبار ورود قریب الوقوع ریورزلند به جنگ و البته تمرکز ارتش اکسیموس و نزدیک بودن آغاز ضدحمله ی آنها قرارگرفتند، هر سه بعد از مشورت کوتاهی تصمیم گرفتند که پیاده نظام جنوبی را که از قلعه سانتامارتا آورده بودند تحت فرماندهی کلود ماجو فرمانده بوگوتا قرارداده تا توان دفاعی آنها در مقابل حمله احتمالی از راه دریاچه قو تقویت شود گرچه توسعه ی نیروی دریایی در دریاچه قو بقدری بود که کم کم با محدودیت های فیزیکی بندر بوگوتا روبرو می شد و برای ادامه ی توسعه نیاز بود که بندر جدیدی ساخته شود ولی باز هم رعایت جانب احتیاط در مقابل دشمن تجربه ای بود که به سختی در طول یکسال جنگ اخیر اندوخته بودند.
بعد از ترک بوگوتا چون دیگر پیاده نظامی با خود نداشتند با تمام سرعت به همراه هزار نفر از سواره نظام سبک به سمت کارتاگنا که در این زمان قلب جنگ بود تاختند، حالا برای هر سه نفر آنها اولویت اول حضور در خط مقدم و گرفتن انتقام حوادثی بود که سال گذشته بر آنها گذشته بود.
...