خانه
290K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۱۳   ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت پنجاه و ششم

    در وگامانس شورای مرکزی جبهه متحد به درخواست لابر تشکیل شده بود.  البته بخش مهمی از جلسه زیر سایه حمله اکسیموس ها با سلاح جدید قرار گرفته بود. 

    لابر : بررسی های اولیه مشترک دو ارتش هنوز کاملا در مورد اینکه چه ماده ای در این توپ ها استفاده شده به نتیجه نرسیده. 

    رومل گودریان رو به نیکلاس بوردو گفت  : لازمه که حتما عقرب سرخ رو هم به محل فرا بخونیم. 

    سپس خطاب به جمع ادامه داد : تا اینجای کار، یک چیز مشخصه. این توپ ها خیلی خیلی مخرب و بسیار سنگین هستن.

    نیکلاس بوردو : درسته قربان. ما توی قوی ترین قلعه دزرتلند نیستیم و آمادگی چنین حمله ای رو نداشتیم. اگر اونا بازم بخوان اینقدر جلو بیان، ما میتونیم واکنش مناسبی نشون بدیم. بخصوص توسط جادوگر.

    رومل گودریان : ولی باید در نظر داشت که این توپ ها به شدت مخرب هستن و شاید 50 تا از اونها برای قلعه ای مثل این کفایت کنه. حتما بررسی کنید که تولید انبوه و حمل این توپ ها محدودیت هایی داره یا خیر.

    برنارد ادامه داد : البته ما نیزه های مخصوص شکار منجنیق رو داریم به کمک طراحان ریورزلندی بهبود میدیم. اما همه اینا وقتی موثره که اونا نخوان به صورت انتهاری و با تعداد بالا به یک قلعه حمله کنن.

    لابر : ازین به بعد ما نیاز داریم که همیشه داخل قلعه حالت آماده باش کامل با حضور جادوگر رو حفظ کنیم و برای جنگ مستقیم آماده باشیم. تا زمانی که اطلاعاتمون تکمیل بشه.

    پس از مکثی نسبتا بلند که نشان از پایان این بحث داشت سیمون بحث اصلی را شروع کرد : باسمن ها با سرعت باورنکردنی در حال پیشرفت و انجام تحرکات در اطراف قاره ما، مخصوصا اقلیم ما هستند.

    لابر : باور اینکه همه این اقدامات بدون هدف مشخصی انجام شده باشه تقریبا غیرممکنه. بخصوص اگه تکاما رو خوب بشناسیم. ما معتقدیم که اکسیموس ها بی تردید از تحرکات باسمن ها در قاره شرقی مطلع هستن. اونها فقط دارن روی جرقه اول قمار میکنن. جرقه ای که به احتمال فراوان آتش بزرگی در ریورزلند به پا خواهد کرد.

    رومل در فکر فرو رفت و پس از مکثی گفت : ما کمک های فراوان ریورزلند رو درین جنگ فراموش نمیکنیم و تا لحظه آخر در کنار شما خواهیم بود. اما همینطور که گفتی، اگه جرقه اول در ساحل ریورزلند زده بشه، ما توی شرایط اسفناکی گرفتار میشیم.

    نیکلاس : ما باید هر چه در توان داریم در بخش اطلاعات انجام بدیم و کمک کنیم که این جنگ از قاره شرقی و با تهدید آرگون ها آغاز بشه.

    برنارد : درسته نیکلاس. این کاریه که باید حتما انجام بشه اما کافی نیست. ما باید به این ترتیب فشار رو روی اکسیموس بالا ببریم. اما نمیتونیم در صورت موفقیت ازین فرصت سواستفاده بکنیم. چون نابودی سریع آرگون ها توسط باسمن و نابودی اکسیموس توسط اتحاد ما در واقع یه جور خودکشیه. همینطور که میدونیم آکوییلا همه فرصت هاش رو برای پیدا کردن متحد درین قاره از دست داده و مشخصا پس از تحرکات شدید باسمن ها، هیچ سعی جدیدی انجام نداده. به نظر شما اگه اون نگران سرنگونی نیست، ما نباید چندین برابر نگران نابودی مون باشیم؟ ما چاره ای جز صلح نداریم.

    رومل گودریان : حق با توئه برنارد. ولی پیشنهاد صلح اونم درست در روزی که چنین پیامی برای ما فرستاده شده، در واقع میتونه توسط مردم عادی تسلیم تلقی بشه و این پایان کار ما خواهد بود.

    برنارد : من ولیعهد جدید دزرتلند هستم و حاضرم جونم رو برای این مردم و این سرزمین فدا کنم.  سرزمینی که ناامید شده باشه نیازی به ولیعهد نداره. لطفا دستور بدید که برای ملکه جدید اکسیموس پیامی جهت مذاکره با ولیعهد دزرتلند ارسال بشه. من شخصا به دیدار او خواهم رفت.

    ...

    همزمان در پایتخت دزرتلند مسئله لئونارد پودین تبدیل به یک مسئله امنیتی بزرگ شده بود و شخص آرتور ساگشتا، بازجویی از او را به عهده گرفته بود. به طور موازی سِر سالوادور به سرزمین کولینزها رفته بود تا بتواند اخباری که پودین میدهد را راستی آزمایی کند.

    پیش از اولین بازجویی آرتور که عادت نداشت به کسی پاسخ بدهد برای اولین بار تحت تاثیر لیدمن قرار گرفته بود : آرتور، من از تو انتظار دارم که لئونارد پودین هرگز از سلول زندانش خارج نشه. مگر کاملا قابل اطمینان، صحیح و سالم و آماده به خدمت.

    ...

    ناکامورا پس از ورود به میسالا، مستقیما به کاخ پادشاهی رفت و با  پادشاه میسالا ملاقاتی کوتاه ترتیب داد. شینتا ازین که نتوانسته بود او را درین ملاقات همراهی کند بسیار مایوس و عصبانی بود. 

    ناکامورا : خودت رو سرزنش نکن پسر. فکر نمیکنم قیافه لوشیکی(پادشاه میسالا) وقتی توی صورتش تف انداخته باشن خیلی دیدنی باشه.

    شینتا : فکر میکردم که اونها متحد ما هستن.

    ناکامورا : بله هستن. و قرار شد نقشه ما رو مو به مو اجرا کنن.

    درین لحظه برخلاف تشریفات رایج، فرمانده ارتش میسالا به محل اقامت ناکامورا آمد و اجازه ورود خواست.

    ناکامورا بدون اتلاف وقت مستقیم نقشه را برای اون شرح داد : ما کشتی های باری زیادی همراه داریم که پر از سلاح، اسب و آذوقه ست. من پایتخت آرگون رو محاصره خواهم کرد. و شما یک ماه فرصت دارید که تمام مردان میسالا رو مسلح کنید. گروههای یکصد نفره تشکیل بدید که توسط ده ارتشی میسالا رهبری بشن. هسته اصلی ارتش رو برای مبارزه با نیروهای پشتیبانی آرگون به سمت مراکز اصلی نظامی اونها میفرستید و با این افراد جدید به همه شهرهای کوچک و دهکده های آرگون حمله میکنید. شهر به شهر  و روستا به روستا رو به آتش میکشید. همه زنها از آن کسانی میشه که مردهای بیشتری رو سر بریده باشن. مگر اینکه واقعا مردی اراده کرده باشه که علیه پادشاه ترسوی آرگون قیام کنه. لازمه خیلی زود با سر بریدن چند آرگونی اراده شون رو بسنجید. دو ماه دیگه باید آسمون این قاره پر شده باشه از دود آتش و صدای شیون زنان آرگونی. 

    ......

    برنارد سوار بر اسب و با دو همراه  از میان نگهبانان اکسیموسی رد شد  و به سمت محل تعیین شده رفت. کمی بعد از اسبش پیاده شد و تنها قدم زنان در حالی که خیره به ملکه جدید مینگریست به سمتش به راه افتاد. هنوز به محل استقرار ملکه پلین نرسیده بود که صدای زوزه شدید چندین تیر بزرگ در آسمان نظر همه را جلب کرد. تیرهای کمان های بزرگ مخصوص شکار منجنیق که در همین ساعات به بیرون قلعه وگامانس و نزدیک به محل استقرار اکسیموس منتقل شده بودند و تیرهایشان رو به آسمان شلیک شده بود، یکی پس از دیگری به محل اقامت اکسیموس ها برخورد کردند. چندتایی از آنها به انبارهای غذا و پشتیبانی خوردند و آتش بزرگی پدید آمد ...

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۲۷/۱۲/۱۳۹۷   ۱۱:۲۹
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان