خانه
6.99K

دفترچه خاطرات بانو

  • ۰۸:۵۷   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13740 |7139 پست
    تازگیا یه ایستگاه زودتر پیاده میشم و تا محل کار رو پیاده میرم اونم با کفشای اسپرت جدیدم خیلی ازشون خوشم میاد میرسم سرکار کفشامو عوض می کنم اینجوری پاهام هم خسته نمیشه و موقع رفتن به خونه هم اسپرت می پوشم سرکار شلوغ بودیم حسابی
    رسیدم خونه طبق معمول بچه ها خونه رو زیرو رو کرده بودن نهار خوردم یکم حدود نیم ساعت استراحت کردم نمیشه بیشتر ازین خوابید ):
    بلند شدم شروع بکار کردم کل خونه رو مرتب کردم و وااای کلی ظرف شستم تازه باید نهار فردا رو هم علاوه برشام درست میکردم خیلی آشپزی دوست دارم اما وقت نمی کنم که چیزای رو که دوست دارم درست کنم. بالجبار طبق برنامه نهار رو بار گذاشتم و برا شام هم قرار شد کو کو سیب زمینی درست کنم
    خدا چقدر خوشحال بودم که درسم تموم شده و راحت شدم !زهی خیال باطل از روزی که دخترم رفته مدرسه منم باید پابه پای اون درس و مشق کار کنم و امتحان بخونم خخخخخخ
    خانم کلی تمرین ریاضی در دفترشون ثبت کرده بودن باید کمکش میکردم که حلشون کنه همه تناسب بودن و درصد گیری فک کنم دو ساعت تمام داشتیم ریاضی کار میکردیم تو این مدتم کاری نبود که پسرم نکنه همش رو پشتم دستا رو شونم الاکلنگ بازی می کرد تا بلاخره شوهری اومدن و منو نجات دادن شام خوردیم ظرفارو شستم و برنج فردا رو خیس کردم و آشپزخونه تموم شد .یعنی کارا دیگه تموم شد پذیراییو و اتاق بچه هارو دخترم مرتب کرده بود. الهی قربونش برم واقعا تو خونه برام کمک کننده هست.
    موقع خوابیدن خدا رو بخاطر داشتن این همه شادی تو زندگیم شکر گفتم و دعا کردم خدا مشکلات همه رو حل کنه و مشکلات منو هم همین طور
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان