بهزاد لابی :
آهو :
خدا بگم چیکارت کنه بهزاد حالا من چطوری این خط چشمو به چشام بزنم هان؟ یا اون رژو ؟ شماره حسابمو خصوصی برات میفرستم وقتی پولشونو بهم دادی میفهمی که دیگه نباید از این چالش ها بذاری
تو که اینهمه پازل داری از یکیشون بگیر نشد از ندای درونیت قرض بگیر ولی نذار بفهمه میخوای باهاشون چیکار کنی
دلم خنک شد یوهاهاها. اما اشکال نداره که کاغذ که کثیف نیست.
چالش باید چالش برانگیز باشه اگه چالش برانگیز نباشه که دیگه چالش نیست به قول کژال 
اشکال نداره چون خیلی از نقاشیت خوشم اومد دعا میکنم که اولین باری که دوباره از همین لوازم آرایشیت استفاده کردی یه اتفاق باحال واست بیفته 
همون دارم فکر میکنم امشب برم به ندای درونی بگم، ندای درونی یه لحظه لوازم آرایشتو بهم میدی؟
ندای درونی : میخوای چیکار پسر خجالت بکش فردا لابد میخوای ابرو هم برداری.
من : نه واسه نقاشی میخوام باید یکیو تا سایت بکشم با لوازم آرایش چالشه!
ندای درونی : این دیگه چه چالشیه کدوم ... همچین چالشی به ذهنش رسیده؟!؟
من : 
نکنه بهزاد خان حالا همه ی اینا بهانه بود که به لوازم آرایش دست پیدا کنید؟
