خانه
1.05M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۴:۱۲   ۱۳۹۶/۲/۲۷
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    مونا جون که بهم زنگ زدو دوستش بهزاد رو بهم معرفی کرد یه لحظه هم تردید نکردم گفتم مونا بگو همین الان بیاد. یه ساعت بعد دوست مونا بهزاد با دو تا دختر اومدن به آزمایشگاهم. دختری که اسمش فاطمه بود از لای یه پارچه ضخیم ظرف رو در آورد و گذاشت کنار بقیه عتیقه هایی که داشتم بررسی میکردم تا قدمتشون رو تخمین بزنم. ظرف رو که دیدم چشمام برق زد سعی کردم خوشحالیم رو مخفی کنم. یه کم زیر و روش رو چک کردم و بعد پرسیدم درباره این کیا میدونن. بهزاد که خیلی تریپ خبره به خودش گرفته بود گفت پس عتیقه اس؟ گفتم خیلی قدمت داشته باشه صد سال، البته میدونستم مال سه قرن قبل از میلاد مسیحه ..دوره اشکانیان...بهزاد به سمت ظرف چنگ زد تا اونو از دستم بقاپه. گفتم هیییی صبر کن خب شایدم دویست سال... مهرنوش دوست فاطمه گفت: بده بده اون عتقه رو خودم آشنا سراغ دارم...من که حالم بده جوری گرفته شده بود گفتم:من همه آدمای این صنف رو می شناسم طرف کیه؟ گفت نوشان ملقب به عتیق نوش...گفتم آره بابا می شناسم اتفاقا امروز اینجاست بذار برم صداش کنم و به سمت اتاق نوشان راهی شدم

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان