قبل از اینکه وارد آموزش و پرورش است بشم، بلافاصله بعد از فارغ التحصيلی وارد یه شرکت شدم که کارش تولید کیت های تشخیص گروه خونی بود از موش، یعنی سلولهای فریرز شده رو بعد یخ زدایی به موش های سفید تزریق میکردیم بعد از مدتی بدن موش بر علیه اون سلولها آنتی بادی تولید میکرد که با یکسری مواد ترکیب میشد و مواد داخل کیت آماده میشد، قسمت چندش آور و تهوع آورش این بود که باید موشهای بدبخت رو بیهوش میکردیم بعد روی یونولیت به چهار میخ میکشیدیم بعد شکمشون رو قیچی میکردیم و اون ماده مهم رو که بصورت مایع داخل محوطه شکمی موش جمع شده بود با سرنگ میکشیدیم و به ظرف مخصوص انتقال میدادیم. معمولا هر بار 40_50تا موش، حال در نظر بگیرید سطلی که پر از اجساد موش ها بود با کلی دل و روده متلاشی شده 😱من تقریبا سه سال توی اون شرکت کار کردم ،ولی روزهایی که باید اینکار رو انجام میدادیم واقعا هم من هم بقیه همکارام تا یک هفته دگرگون بودیم 😨جالب اینکه این تکنولوژی اونموقع از روسیه خریداری شده بود و دوتا آقای روسی که یکیشون فوق دکترای ایمونولوژی داشت مثل آب خوردن این کار رو میکرد به جرات میتونم بگم لذت هم میبرد 😭.
ووی دل و روده موشو میریختی بیرون اره ولی من بدم نمیادا دوست داشتم جراح میشدم دل و روده ملتو میریختم بیرون ولی حیف که نشدم دل و روده موشم بد فکری نیستا