مامان مانیا :
نوشان جون برای نوشتن داستان باید ی آشنایی با کشور هلند داشته باشیم...اینطوری یکم سخت میشه بنظرم...
خب به جای هلند میتونه یه کشور دیگه باشه یه جایی که بچه ها بشناسنش مثلا آمریکا. ولی چند تا نکته توی این موضوع قابل بحثه.
1. این که اینها خواهر و برادرن پس می تونن اونجا عاشق شن این خودش یه جنبه داستان
2. هم سنن پس کسی به اون یکی قالب نیست و با هم تصمیم میگیرن. این و نوشتم که داداشه ور نداره شاخ وشونه بکشه میخوام همراه هم دیگه باشن نه اینکه بزرگتر بازی برای هم در آرن واسه همینم گفتم پدر مادرشون مردن
3. میتونن اونجا خیلی کار ها بکنن. کارهای خوب یا بد میتونن برن درس بخونن و بگردن دنبال کار یا هرچی به هر حال چالش کشور جدید و فرهنگ جدیدو دارن
4. شاید دور بر هممون کسایی باشن که مهاجرت کردن میخوایم تجربیاتشونو بنویسیم و باهاشون همذات پنداری کنیم به هرحال سختی های خودشو داره مهاجرت
5 ژانرش یه کم بی ژانره یعنی میتونه بره به سمت عاشقانه ،جنایی یا هرچی ... به هرحال یه پلت فرم اجتماعی داره که از پرت شدن از موضوع اصلی ( که همون چالش مهاجرت هست) جلوگیری کنه
یعنی من در این حد آدم سفسطه کنی ام می تونم برای پرزنت ایده ای که یهو اومده تو ذهنم یه ساعت حرف بزنم که کسی که نمی دونه فک کنه چقد من روش فک کردم.