نوشان :
1. کدوم اتفاق در داستان خودتون افتاد که اگر برگردید عقب تغییرش میدید؟
2. کدوم اتفاق در داستان باقی نویسنده ها افتاد که دوستش نداشتید یا ترجیح میدادین نیوفته؟
3. کدوم شخصیت در داستان خودتون هست که فک میکنید بد پروروندینش؟
4. کدوم شخصیت در داستان باقی نویسنده ها هست که دوست داشتید بهتر پرورونده میشد؟
5.اگه بخواید برید تو داستان کجا میرید چی کار میکنید؟
من اووووومدم با تبریک به خاطر جشن یک سالگیمون
1- من اگه برگردم عقب خیلی تغییرها تو فصل اولم میدم یکی از اتفاقها مثلا اسیر شدن شالی بود به نظرم خیلی غیر منطقی بود ولی نمیدونم اون موقع خون به مغزم نرسید؟ چی بود؟ نمیخواستم حادثه آفرینی کنم ولی خب کم تجربه بودم تو این تیپ داستانها
2- دوست داشتم پایان نمیره دوسش داشتم دوست داشتم دزرت لند فصل اول دفاع جانانه تری میکرد از خودش که داستان حمله جذاب تر بشه دوست داشتم برای دارک اسلو استار دادگاه برگزار نکنن کلا فلسفه دادگاه به نظر عجیب و چالش برانگیز بود برای فهم فرهنگ مردمی که برای ولیعهدشون دادگاه برگزار میکنن باید بیشتر داستان پردازی میشد
3- آکوییلا اول قرار بود یه چیز دیگه بشه بعد یه چیز دیگه شد یعنی من خودم اول داستان نمیدونستم دام چی میسازم اگر برگردم عقب قطعا شخصیت اسطقس دار تری میسازم
شارلی رو هم بعد ساختم اصلا قرار نبود این دختر لوسی بشه که الان هست ( حالا دارم براش )
اسپروس هم قرار نبود این باشه که هست دقیقا فصل اول از دیالوگ هاش معلومه میخواستم چی بشه اما به دو دلیل خراب شد 1. اینکه خودم نتونستم خوب بنویسم 2. اینکه مجبور شد وساطت کنه که جنگ تموم بشه همین باعث شد شخصیتی ازش دراومد که من نمیخواستم انقدر آرومو و صلح دوست و مردم دار و اینا باشه ( اینم دارم براش )
4- پادشاه اکسیموس پیتر اروین مونتانا رابرت لیدمن لابر
5- میرم در خونه سویر تو اون کنج خلوت واسه خودم کتاب میخوندم هیزم میشکستم آتیش درست میکردم با دلبانم حرف میزم