فرک (Ferak) :
مهرنوش جون قسمت جدیدی که نوشتی رو خوندم یک چیزی بین خوب و خیلی خوب بود اما عادت کرده بودم که قسمتهایی که تو مینویسی عالی باشن.
دلایلم اینه:
1-قسمت مربوط به برنارد باید هیجان بیشتری داشت و از اسم اشخاص نام می بردی تا هیجان لازم ایجاد و به خواننده منتقل شه(وقتی بهزاد نوشت که برنارد نرفته بود و اونجا کمین گرفته بودن من واقعا نفسم بند اومد و منتظر بودم یک اتفاق هیجان انگیز بیفته) کلا این بخش رو جوری توصیف کردی بودی که برام قابل تجسم نبود.
2-این قسمت پر از دیالوگ بود و برعکس همیشه که دیالوگهات خیلی پرکشش هستن اینبار فقط با دیالوگها میخواستی منطق داستانت رو شکل بدی و حسی رو منتقل نمی کردن.
فقط در پایان داستانت با ماموریتی که برای پلین تعریف کردی نوید یک هیجان در قسمت بعد رو دادی.
و یک سوال هم دارم: چرا لونل با پرچم یک کشور دیگه(ریورزلند) از یک شهر در اکسیموس به شهر دیگه ای در اکسیموس رفت. بعید بود یک کشتی از کشور دیگه ای تا این حد به سواحل اکسیموس نزدیک شده باشه.
در انتها یک انتقاد دیگه هم دارم اینکه خیلی اسامی که انتخاب می کنی به هم شبیه هستن: بایلان و بالین، لونل و لیو و سالوادر که در داستان بهزاد هم چنین شخصیتی داریم. داشتم داستانت رو میخوندم گفتم ااا این لیو ماسارو که توی جنگ بود چی شد رفت مونتارین!
در آخر ازت تشکر می کنم که با وجود همه مشغله ها قسمتت رو نوشتی و این نکاتی که گفتم باعث میشد داستانت عالی بشه چون همین الانم خیلی خوبه.
سلام ببخشید فرک جون و بقیه ی بچه ها که من این نوشته ها رو به علت مشغله خیلی زیاد دیر دیدم
در مورد اسم ها حق با شماست و بعضی از شباهت ها به این دلیل هست که در زمان نوشتن واقعا حضور ذهن همه جانبه نداشتم ولی در مورد کشور های همسایه شباهت اسمی چیز عجیبی نیست و مثلا ما در همه ی کشور های همسایمون اسم علی و محمد و سارا و مریم داریم و کسی هم تعجب نمیکنه.
در مورد لونل هم فکر کنم سوتفاهم شده! :دی
در مورد هیجان قسمت برنارد هم منظورم کلا تولید هیجان نبود می خواستم یکمی از وزن پیروزیها با نشون دادن وضعیت اسفبار حاکم بر مردم اکسیموس بکاهم.