راستش من همیشه یه ترسی داشتم که راجع به مسائل استراتژیک بنویسم پرداختن به اتفاقاتی که تو مقر فرماندهی سه اقلیم میوفته هم همون قدر برام ترسناکه چون ممکنه خیلی واقعی در نیاد. اما میتونم به بپردازم بالاخره اگه موردی هم داشته باشه میگید من برطرفش میکنم
تلاشمو میکنم. به اوضاع تا حدودی پرداختم ولی میتونم با صحنه سازی یه جلسه ما بین ریورزلندیا تو مقر فرماندهی بیشتر بازش کنم. و میتونم به گلوری هم بپردازم
در مورد مردان بی سرزمین هم فعلا چاره ای نیست بالاخره چنتا چشمن که میشه از دید اونها اوضاع رو توضیح داد تا برسه به روزی که یه کار هیجان انگیز بکنن میخوام ازشون استفاده کنم برای نشون دادن اوضاع ولی بازم فکر میکنم ببینم چجوری میشه بیشتر با جریان داستان همراهشون کرد شاید راهی وجود داشته باشه که کار مهمتری بکنن و جذاب تر بشن