نوشان :
مهرنوش :در مورد اتان من فکر می کردم که یک سرگردونی تا نجات فاصله داشته باشه ولی الان هم نجات پیدا کنه با روند داستان مشکلی پیدا نمی کنه
نظر شخصی من اینه که جادوگرها از سر استیصال به باسمن ها نزدیک می شن ولی جایگاهی که فکر می کردن رو پیدا نمی کنن چون نه اهمیت سابق رو دارند و نه باسمن ها بهشون اعتماد کامل می کنند.
تایگریس هم منطقیش اینه که به ارتش متحد بپیونده و ماجرای روبرو شدنش با آکوییلا در حالی که هر دو عوض شدند می تونه جالب باشه
چه ایده های خوبی ولی نطمینی اینا رو میشه تو یه قسمت نوشت؟
من فکر کردم شازد تایگریس ترجیح میده بمونه سیلورپاین و از مردمش دفاع کنه، ولی اگه فکر میکنی بهتره بیاد به ارتش بپیونده این کارو میکنم
جادوگرها برن باسمنیا یعنی؟
در مورد اتان که سردرگمیه هست قاعدتا
نظر من این نبود که جادوگرها برن باسمنیا، نظرم این بود که جادوگرها در این جنگ در کنار باسمن ها قرار بگیرن و نقش کمرنگی داشته باشن ولی اگر ایده ای داری برای رفتن به باسمنیا اوکی خوبه