مهرنوش :
نوشان :
خب حالا بگین چجوری و از میان چه راهی از وسط خون و آتش کلود اتان رو برسونه به ارتش؟
همین دیگه!
چون تو قسمت قبلیم نوشتم که گزارش ها از جضور باسمن ها از هر دو طرف خیلی نزدیک به دره ی لیفان هست، اینجا هنر تو هست که خیلی خفن بنویسی که چطور از بین پیش قراول ها و دیده بان های باسمنی در شب تو جنگل حرکت کردند و خودشون رو به نزدیکی ارتش رسوندند، حتی می تونی یجایی بنویسی که کلود مجبور می شه جند تا نیوری شناسایی باسمن ها رو که متوجهشون شده بودن بکشه
به نظرم این بخش هیجان انگیزش رو نوشان خوب میتونه بنویسه . منم موافقم که خیلی سایه وار کلاود سر ببره و راه رو باز کنه تا بقیه رد بشن و درگیری رو در رو که باسمن ها اینا رو ببینن اتفاق نیفته