نوشان :
مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی
سلام ممنونم مهرنوش جان
ببین من تصورم این بوده که اینا الان چندماهه حداقل یکی دو ماهه که تو ریورزلندن و درسته که الان دارن سریع حرکت میکنن ولی قبلا مخصوصا تو اون دوران که وضعیت شینتا معلوم نبود انقدر سریع نبودن، این هم یه جاده مواصلاتی مفصل نبوده این فقط هوش کلود تو تشخیصش بوده، وگرنه چیز مشخص رو تابلویی نبوده
در مورد دوم هم من گفتم که این سربازها از اون کارکشته هاش نبودن اینا نیروهای شناسایی بودن تخصصشون تو جنگ نیست و از سرباز خفنی که لابر انتخاب کرده از بین محافظاش و کلود که یه اشراف زاده ست که از بچگی تو سطح بالا مبارزه میکرده ضعیف ترن،
در مورد اون یه تیر، خودمم تو ذهنم بود بنویسم چنتا تیر، آخه اونها هم نیروهای خاصی نبودن من تصورم این بود که اونها هم نیروهای شناسایی یا سرباز جزیی که بیشتر کارهای خدماتی میکنه، هستند و باید بنویسم چند تیر انداختن ولی مبارزه رو در رو نکردن
اگه میخواستم بگم با نیروهای خفنی مواجه شدن اول امکان زنده موندن نداشتن با توجه به تعداد اندکشون دوما با تلاش هایی که کلود کرد تا مخفیانه حرکت کنه و با کسی مواجه نشه تناقض داشت، من میخوام نشون بدم که کلود تو این ماموریتش موفق بوده بنابراین باید بتونه خودشو از مسیر گروه های خفن دور نگه داره و این ها هم که باهاش مواجه شد نیروهای ضعیف بودن، چون اولا نمیشه تصور کرد که مسیرها انقدر امنه که با هیچ کس مواجه نشه و دوما نمیشه تصور کرد که انقدر مخفیانه سفر کنی و نتونی خودتو از چشم یه گروه سرباز زبده مخفی کنی
خوب بزودی متوحه می شی در داستان بعدی من که اینا خیلی وقت نیست که ریورزلند هستند پس من می تونم پیشنهاد کنم که اونجایی که نوشتی درخت ها خشک شده، بنویس در فواصل مشخصی یک شاخه ی بزرگ شکسته شده.
ببین نیروهای شناسایی اتفاقا سربازهایی با قابلیت بالا هستند، از سرباز معمولی خیلی بهترن، پس اونجا که درگیر شدن پیشنهاد می کنم بنویسی 2 تا بودن که با وقعیت سرباز شناسایی هم بخونه چون یک تیم شناسایی 7 نفره نیست.
اون قسمت تیر اندازی رو هم کلا حذف کن به نظرم، بنویس صدایی شنیدن چون اصلا منطقی نیست، اگر احساس کرده بودن قوی تر هستن که حمله می کردن و اگر احساس می کردن ضعیف تر هستند فورا گزارش می دادن چرا باید تیر شلیک کنن؟
نظرت چیه؟
تایگیریس و برخوردش با آکوییلا یادت نره