مهرنوش :نوشان جون من خوندم، آفرین داستان خوبی بود و من از آتمسفرش خوشم اومد ولی چند تا اشکال داشت که می نویسم ببینم چیکارشون می تونیم بکنیم.
اول اینکه تایگریس چی شد پس؟
دوم اینکه ما یکجوری نوشتیم که مشخصه ارتش باسمن ها خیلی به سرعت در حرکته و داره به نزدیکی دره لیفان می رسه پس این امکان از نظر زمانی وجود نداشته که بتونن یک مسیر مواصلاتی مفصل داشته باشن و حتی درخت ها رو خشک کنن.
دوم اینکه در تمام داستان ما سطح مهارت سربازان باسمنی رو خیلی بالا ترسیم کردیم در حد سامورایی ها و الان خیلی قابل قبول نیست که 7 نفر از اونا شبیخون بزنن و به راحتی کشته بشن، اگر می خوای سطح توانمندی کلود رو نشون بدی باید مثلا می نوشتی که دو تا باسمنی از نیروهای شناسایی حمله کردن و جرالد رو کشتن و سرباز در موقعیت دفاع از گلوری قرار گرفت و کلود در یک نبرد سخت با تیز هوشی اول یکیشون رو کشت و اونیکی رو خیلی به سختی شکست داد.
موضوع بعدی اینه که اونجا که تیر شلیک شد، معمولا اینطوریه که جمعیت کمتر کمین می کنه و ممکنه از این تیرها بندازه و بعد فرار می کنه، اینجا باسمن ها جمعیت خیلی بیشتر هستند و هیچ دلیلی نداره که اینطوری برخورد کنن.
حتمن حتمن در این قسمت موضوع تایگریس رو هم پوشش بده اگر نمی خوای به جادوگر ها بپردازی
مهرنوش جون در مورد خشک کردن برگ درختها با اون شاخه های شکسته شده موافقم
در مورد هفت تا سرباز هم همینطور اما دو تا سرباز رو یک لرد مارگون که همشون خیلی توی جنگ تعلیمات حرفه ای دیدن به سختی شکست داد باهات موافق نیستم
لطفا خیلی منتظرمون نذار یه تاریخ حدودی بگوکی مینویسی