نوشان :آقا خردادم تموم شد یعنی ۴ ماه یک بار نمیاید سر برنید
سلام نوشان جون
والا داستان اینطوریه که خیلی خیلی سرم شلوغه، هم تو کار و هم توی خونه، هر بار هم که انرژیمو جمع می کنم و می نویسم فیدبکی که از شماها می گیرم نتنها هیچ کمکی نمی کنه بلکه فکر می کنم که شماها از چشم من می بینید که حضورتون توی داستان کم رنگ شده، البته من این قضاوت رو اگر درست باشه اصلا منصفانه نمی بینم برای همین گفتم چرا باید به خودم اینقدر فشار بیارم و کاری رو انچام بدم که کسی رو خوشحال نمی کنه، الان داستان در مرحله ای هست که هر کس بنا به سلیقه ی خودش به راحتی می تونه براش یه پایان مخصوص به خودش بنویسه