۱۵:۰۰ ۱۳۹۴/۱۱/۲۴
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگراز كف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت
فروغ_فرخزاد