شهرزاد شرافت(کیانا تجمل): سه سال هیچ خبری ازت نبود. همه فکر میکردن مُردی. دنبال جنازه ت می گشتن. من ولت کردم کیوان. اینو بفهم. خودتو بذار جای من.
کیوان حداد(احسان گودرزی):(با فریاد) تو خودتو بذار جای من...
شهرزاد: باشه. کاغذ اونجاست. خودمو می ذارم جای تو. بنویس. 16 ام فروردین 1348. شهرزاد عزیزم، سلام. امیدوارم حالت خوب باشه. بنویس.
کیوان: خودم می نویسم.
16 فروردین 1348
شهرزاد عزیزم، سلام.
امیدوارم حالت خوب باشه. امیدوارم حالت شبیه خنده هات باشه. امیدوارم خنده هات شبیه همون سه سالی باشه که شبانه روز بهشون فکر میکردم. فرصت نشد. زندگی فرصت نداد، که باهات خداحافظی کنم. رو در رو. فرصت ندادن مثه آدم بغلت کنم. مثه آدم موهاتو بزنم پشت گوشت. ماچت کنم. مثه آدم بهت نگاه کنم، بهت بگم شهرزادم... شهرزاد عزیزم... عشق من ... خانوم من... من رفتم. رفتم که بر نگردم. خداحافظ
اژدها وارد می شود،مانی حقیقی،۱۳۹۳