خانه
14.4K

قتل وحشتناک ستایش کوچولوی 6 ساله

  • ۱۱:۳۱   ۱۳۹۵/۲/۱
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    کارآگاهان پلیس علاوه بر پسری که در همسایگی خانه «ستایش» زندگی می‌کرده از 2 همکلاسی او نیز تحقیق کرده‌اند و تحقیق درباره این جنایت از یکی دیگر از پسران این محله نیز جریان دارد. با این حال تا لحظه تنظیم این گزارش هیچ اظهارنظر رسمی از سوی پلیس و دستگاه قضایی مبنی بر اینکه این جنایت با همدستی فرد یا افرادی رقم خورده باشد مطرح نشده است.
    یک جنایت، دو قربانی
    ماجرای گم‌شدن «ستایش» به بیست و یکمین روز بهار امسال در خیرآباد ورامین واقع در جنوب‌شرقی تهران برمی‌گردد. درست یک هفته قبل از آنکه شبکه‌های اجتماعی از ماجرا با خبر شوند، «ستایش» در کوچه تو در تویی که از خیابان اصلی خیرآباد به سمت غرب می‌رفت گم شد. هوا تاریک شد و از ستایش خبری نشد. پدر ستایش بعد از آنکه موضوع را به پلیس گزارش داد، عکس او را روی برگه‌هایی چاپ کرد و به دست کسبه و اهل محل سپرد تا او را در یافتن دختربچه‌اش کمک کنند.
    «شیرآقا قریشی» پدر «ستایش» علاوه بر این دختر که مهرماه امسال 6 سالش تمام می‌شد، یک پسر و یک دختر دیگر داشت و به صورت روزمرد در منطقه کار می‌کرد. اهالی محل در خیرآباد همدیگر را می‌شناسند و خیلی زود خبر گم‌شدن «ستایش» سر سفره شام در خانه‌ها زبان به زبان شد.
    کوچه‌ها و خیابان‌های خیرآباد را با «بوستان» شماره‌گذاری کرده‌اند. بوستانی که این ماجرا در آن رخ داد، کوچه‌ای است که در ابتدا عرض آن به زحمت یک خودرو را در خود عبور می‌دهد، گمان می‌کنید بن‌بست است. اما در انتهای این کوچه یک راه باریک هست که مثل علامت یک پیچ خطرناک در جاده‌ها از میان خانه‌هایی می‌گذرد. دو پیچ در راه دارید که کاملا قائمه است. حتی اگر دوچرخه برانید هم نمی‌توانید این مارپیچ باریک را به راحتی بگذرانید. بعد از دو پیچ قائمه مسیر، یک خانه دو طبقه کوچک بدون نما هست که دری خاکستری‌رنگ دارد و اعلامیه مجلس ترحیم ستایش روی آن چسبیده است.
    خانه ستایش حیاط ندارد. بعد از خانه آنها 2 در دیگر، یعنی دو خانه دیگر را که رد کنید به دری آبی‌رنگ می‌رسید که خانه‌ای حیاط‌دار است. آن شب که ستایش گم شد، حرف گمشدن این دختربچه در این خانه درآبی هم مطرح شد. خانه‌ای که حالا بعد از ازدواج 3 دختر بزرگ خانواده، فقط پدر، مادر و پسری 16 ساله در آن زندگی می‌کنند. مادر خانواده رو به پسرش کرد و گفت: «امیدجان تو ستایش را ندیدی؟ پدر و مادرش از غروب در به در، در جست‌وجوی او هستند. معلوم نیست چه بلایی سرش آمده است».
    «امید» اما با تاکید به مادرش جواب داد: «مگر می‌شود؟ مگر بچه آجی گم نشده بود در مدرسه پیدایش کردیم؟ حتما او هم جایی است که پیدا می‌شود».
    اما حالا مادر امید اصلا باور ندارد که چنین گفت‌وگویی بین او و پسرش رد و بدل شده در حالی که آن شب پسرش می‌دانسته بر سر «ستایش» چه آمده است.
    حالا تقریبا بعد از یک هفته تحقیق، پلیس «امید» را به کانون اصلاح و تربیت می‌سپارد تا تحقیقات پرونده این جنایت کامل شود. اما هیچ کس در این محله باور ندارد که «امید» مرتکب چند جنایت شده باشد؛ سخن از «ربودن»، «آزار و اذیت»، «قتل» و «ریختن اسید روی بدن مقتول» به میان آمده است.
    خانواده امید که هیچ نمی‌دانند. از خود می‌پرسند این اتفاقات در کجای خانه‌شان روی داده است. گویا فردای روزی که «ستایش» گم شده بود «امید» به دوستش گفته بود که چه اتفاقی افتاده است و برای انتقال جسد دختربچه به کمک نیاز دارد. همین سبب شده بود ماجرا به پلیس اطلاع داده شود و راز ناپدید شدن «ستایش» برملا شود. مطابق هر پرونده دیگری که متهم آن فردی زیر 18 سال باشد همه مراحل تحقیق به صورت کاملا محرمانه باید انجام گیرد.
    اما وقتی جمعه گذشته مراسم ترحیم این دختربچه برگزار شد، شبکه‌های اجتماعی از آنچه مردم محل درگوشی می‌گفتند با خبر شدند و موجی درگرفت؛ موجی که به شکل یک کمپین هم درآمد؛ «#من_ستایش_هستم». حالا جنایتی رقم خورده است که یک قربانی آن دختری شش ساله است که دنیای کودکی‌اش دوامی نداشت و قربانی دیگر آن پسری است که هنوز 18 سالش نشده و آنچه کرده سرنخ عمق یک زخم است؛ زخمی اجتماعی.
    اصلا نمی‌توانیم باور کنیم
    «جمشید» یکی از کسبه محل که آهنگری دارد، گفت: من خانواده آنها را می‌شناسم. اصلا این خانواده جوری نیستند که فکر کنید بچه‌شان دست به چنین کاری بزند. این خانواده شهید داده‌اند، خیلی خانواده محترمی هستند.
    مردی که در خیابان اصلی خیرآباد، بساط پهن کرده است هم گفت: من خانواده مادر این پسر را هم می‌شناسم. همه متدین و مذهبی هستند. پدرش هم فرد آرام و خوبی است. هیچ کس باور نمی‌کند که چنین کاری کرده باشد.
    «رحمت»، یکی از همسایه‌های این دو خانواده نیز توضیح داد: از وقتی این اتفاق افتاده هر دو خانه خالی است. هیچ کدام از خانواده‌ها نیستند. هر دو خانواده را می‌شناختم و با آنها سلام و احوالپرسی داشتم. حتی این پسربچه را هم می‌شناسم. سر به زیر و آرام است. حتی شیطنتی هم از او ندیده‌ام.
    فرزند آخر یک خانواده معمولی
    «امید» فرزند چهارم یک خانواده است که تنها پسر آن و آخرین فرزند آن محسوب می‌شود. پدرش کارمند یکی از نهادهای دولتی و مادرش خانه‌دار است. بنابر شواهد موجود، پدر خانواده همه تلاش خود را صرف تامین معیشت خانواده و سر و سامان دادن به دختران کرده است. هر سه خواهر امید ازدواج کرده‌اند و او دایی 5 کودک محسوب می‌شده است. امید کلاس سوم راهنمایی (سوم متوسطه اول) است. گویا وقتی سه ماهه بوده تشنج کرده و مادرش در حالی که به هنگام خواب دهان او را پر از کف دیده به بیمارستان منتقلش کرده است. بعد از آن مرتب دارو مصرف می‌کرده و به گفته مادرش پای چپش را نمی‌توانسته درست حرکت دهد. اما هیچ‌کس هیچ رفتار مشکوک و سوال‌برانگیزی از امید ندیده است که کوچک‌ترین ظنی به دست داشتن او در این کار پیدا کند.
    مادرش درباره روز حادثه گفت: آن روز می‌خواستم با دخترم برای خرید رویه مبل به بازار برویم که وقت آمدن پسرم از مدرسه شد. دلشوره داشتم. این اواخر مدرسه گفته بود با دانش‌آموزی رفت و آمد دارد که اهل شر و شیطنت است. برای همین زود برگشتیم. حتی غروب که گفتند «ستایش» گم شده از امید هم درباره‌اش پرسیدم.
    هیچ مشکل انضباطی نداشت
    مدرسه‌ای که امید در آن درس می‌خواند هم در همین محله است. تقریبا 10 دقیقه پیاده‌روی است. مدرسه همان اوایل خیرآباد است و بعد از چند کوچه نوبت به کوچه محل زندگی امید می‌رسد. مدیر مدرسه‌ای که «امید» در آن درس می‌خواند نیز تاکید کرد که «امید» هیچ مشکل انضباطی‌ای نداشته است.
    مدیر مدرسه اما در پاسخ به این پرسش که مادر متهم ادعا کرده نسبت به نشست و برخاست پسرش با یکی از بچه‌های مدرسه به آنها تذکر داده‌اند، گفت: هیچ مورد انضباطی‌ای نبود که بخواهیم به خانواده امید اطلاع دهیم اما وضع درسی‌اش مناسب نبود.
    جایی که جنایت رخ داد کجاست؟
    با توجه به اینکه پلیس هنوز در حال تحقیق است و از جزئیات این ماجرا گزارشی منتشر نکرده است، مشخص نیست جسد «ستایش» به طور مشخص در کدام نقطه از خانه‌ای که امید در آن زندگی می‌کرده کشف شده است. بنا به گفته اعضای خانواده امید، از چندی قبل پدر خانواده واحدی در طبقه فوقانی خانه ساخته بوده است. امید نیز مدتی بوده که وسایلش شامل لب‌تاپ و کتاب‌های درسی‌اش را به طبقه بالا برده بوده است. این طبقه بنا به توصیف اعضای خانواده شامل یک هال، یک اتاق، یک سرویس بهدشتی و یک حمام و آشپرخانه کوچک می‌شود.
    مادر «امید» گفت: من آن روز با جاروبرقی خانه را جارو کردم اما هیچ چیز مشکوکی نظرم را جلب نکرد. اصلا نمی‌توانم باور کنم که این کار در خانه ما انجام شده باشد.
    با این حال هیچ یک از اعضای خانه بعد از فک پلمب خانه به آنجا نرفته‌اند و از آخرین وضع خانه با خبر نیستند.
    از سفارت افغانستان هم آمدند
    یکی از همسایه‌ها درباره خانواده «ستایش» گفت: چند روزی هست که در خانه نیستند. اما شنبه بعدازظهر از سفارت افغانستان آمده بودند با آنها صحبت کنند.
    * «امید»، نام مستعار است.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان