خانه
38.6K

رمان ایرانی " او یک زن "

  • ۰۰:۳۳   ۱۳۹۵/۱۲/۱۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    او یک زن


    قسمت صد و نهم
    چیستا یثربی



    شبنم با لگد به پشت زن زد.زن کمی به جلو روی زمین افتاد؛اما به شبنم نگاه نکرد؛فقط دوباره گفت :
    تو خودت کثافتی شبنم!
     شبنم جا خورد!زن را دقیقتر نگاه کرد؛از همان نگاه اول او را شناخت. تهمینه بود ؛ یکی از دختران بزرگ حاجی سپندان بزرگ! که شاید شبنم را فقط چند بار دیده بود!
    زن گفت :کله ی سحر؛ ما رو از خونه هامون کشوندی بیرون این بالا ؛ که خبر خیره ! هر کیم نیومد ترسوندیش؟زورش کردی!اینه روش ملاطفت شما مبارزا ؟
     کلت رو بذاری زیر چونه ی آدم بگی راه بیفت ؟ دروغگو هم که هستی!گفتی میخوام چیزی بتون نشون بدم و هر کسم نیومد از ترس اسلحه ت  اومد.همه از کینه ی تو اینجا میترسن!  مگه تو خدایی که گناه آدما رو میپرسی؟ یا نکیر و منکری؟! اصلا زندگی مردم به تو چه؟! اونی که گناهی ام کرده ؛ لابد دلیلی داشته که خدا گناهشو پوشونده! چیه؟! تو خیابون ؛ محکمه به پا کردی ؟ کدوم قاضی؟کدوم وکیل!کدوم هیات منصفه ؟
    خدا بیامرزه پدرم؛ حاجی رو ؛ بهت احترام میذاشت؛ چون اون موقع مبارز بودی؛ برای این مردم جونتو میدادی؛ یا شاید؛ما اینجوری فکر کردیم! الان چی هستی؟!یه دیوونه که دنبال انتقامه؟از همه کس و همه چیز ! دنبال زندگی از دست رفته شه که اصلا نمیدونه برای چی هدرش داده ! این چه مبارزیه؟
    به ما چه؟این راهیه که تو خودت انتخاب کردی! هر کسی تو زندگیش؛ گناهی انجام داده؛ چرا باید جلوی تو اعتراف کنه؟
    شبنم گفت: نباید جلوی من اعتراف کنه! جلوی دوربین اعتراف میکنه! این یه فیلمه؛زن!و باید تموم شه؛ بایدساخته شه! و بعد در تمام جهان ؛پخش شه...تا بدونیم که همه در حق همدیگه ، چقدر بدی کردیم ! ماهم ؛ با قوم ظالمین؛ هیچ فرقی نداریم.از ماست که برماست!برای همین تاریخ تکرار میشه و ما هیچوقت آدم نمیشیم!میخوام نشون نسلهای بعد بدم؛ بگم اینه جامعه ای که من بخاطرش عمرمو دادم! جوونیمو! آرزوهای لطیف یه دختر نوجوون رو!

    تهمینه گفت: مردم ؛ بد ! اصلا همه بد! اما تو خودت،بیشترین بدی رو درحق خودت کردی! رفتی تو سیاست!مادر و خواهر؛حتی بچه ت رو قربانی سیاست کردی!شبنم گفت:یه انتخاب بود!  برای نجات!تهمینه گفت:نجات؟پس چریک خانم لطفا کله سحر آدما رو نزن که جلوی دوربینت اعتراف کنن!اونم چیزاییکه نمیخوان بگن!شبنم گفت:مثل این حقیقت که تو و شوهرت؛با رانت دولتی زندگی میکنید؟ اون مرد قاچاقچیت؛ سر کار میره؟ یا فقط مواد غذایی فاسد رو  تو کارخونه ش به مردم قالب میکنه؟ضایعات رو جای خوراک زنگ تفریح بچه ها؟! بااون روغنای مسموم مونده؛ چند تا بچه ی بدبختو تا حالا؛ با چیپسا و پفکاش؛ مریض کرده؟ عدل خدا کجاست؟! ایشون کنج خونه نشسته؛ مقرری میرسه...کارمندای ارزون قیمت بدبختش با روغن مونده ی چینی؛به خورد بچه های این مردم ؛چیپس و پفک سرطانزا میدن؟با یه نامه بزرگان؛ هر ماه مقرریش به حسابش ریخته میشه؛از بیت المال این مردم بدبخت؟به عنوان افراد نور چشمی! بچه ی تو مگه خارج به دنیا نیومد؟
     تو ناف لندن؟
    آخه تو دختر حاجی سپندانی زن! که دست کم،آزاده بود! یکی باید بالاخره اینا رو ثبت کنه؛  تا دیگه کسی اشتباه منو تکرارنکنه! عمرشو برای کثافتی به نام سیاست،هدر نده! رو به مردم کرد وگفت:ببینین! این که دست پسرمه دوربینه؛ اسلحه نیست!شهرام باید این فیلمو  میساخت؛چون معروفه و جهان بهش گوش میده! عقلش نرسید!رفت دنبال عاشقی!

    حالا من جاش میسازم!همه تون بازیگراین جامعه اید؛تا وقتی شما هستید؛ بازیگر میخوایم چیکار ؟میخوام ببینم کی از همه شجاعتره که اعتراف کنه؟که جرمش برای بدبختتر کردن این مردم چی بوده؟ کی ظلم کرده؟کی ساکت مونده؟ کی به خودش ظلم کرده؟
    مهتاب؛ به زحمت از تپه بالا آمده بود؛فریاد زد:من !من آدم کشتم! بچه سگ؛ بچه میمون ؛ یا هیولا..اما من مادرش بودم! اون مادرشو میخواست که بغلش کنه ؛ نه اینکه تیه تیکه ش کنه!من جنایت کردم؛و بعد تمام عمر ؛یه گوشه لم دادم! مریضی؛خیلی آسونتر از زندگیه!غذاتم درست میکنن میارن تو سینی جلوت!شبنم گفت:تو مهتاب..نگو! تو وضعیتت  فرق داره؛ تو برو!
    مهتاب گفت:سالها منتظر بودم ازم بپرسی که بگم شاید مریض باشم ؛ولی بی وجدان نیستم
     توی همه جنگا؛تجاوز هست؛اما بچه ها نمیدونن حاصل تجاوزن!بچه ها فقط میخوان به دنیا بیان!شبنم گفت:با اون لباس نازک سرما میخوری؛تو بروتو کلبه!علیرضا مهتاب رو ببرش تواتاق!خودش راازدست علیرضا؛ رها کردو گفت:من عمرمو تلف کردم!جرم بزرگ اینه!زندگی یک باره!و من هدرش دادم!
    سردار؛از پشت سرمهتاب رسید.شبنم گفت:به به قهرمان!بالاخره پاسگاه بیدار شد؟سردارگفت: فیلمو برای کجا میخوای شبنم؟دادزد:برای جهان!تا بفهمن ما؛زندگیمونو برای چی هدردادیم!تا این دیوونه خونه واقعی رو ببینن!نوبت تویه سردار!عمرتو باختی که یه لقب پوسیده سرداری بت بدن؟که چی؟ارزش حسین و صدیقه بیشتر نبود؟اون مدالا مثلا قلبته؟سردار جلو رفت.شبنم دادزد:جلو نیا! گناه تو چی بوده سردار؟نوبت تویه اعتراف کنی! حالا!



    چیستا یثربی

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان