خانه
45.6K

رمان ایرانی " نار و نگار "

  • ۰۰:۳۲   ۱۳۹۵/۱۰/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    نار و نگار 🍁

    (قسمت چهاردهم)


    اسي از ترس كبود شده بود ، گوشه انباري زير پله كنار يه چهار پايه كِز كرده بود ، دايي داود هم تا جايي كه ميخورد لادن و زد تا از نفس افتاد.ديگه تحملم تموم شده بود و ميخواستم برم لادن و از دست دايي بگيرم و بگم كه اِسي تو زير پله قايم شده،اومدم كه برم اسي دستمو گرفت و كشيد سمت خودش و گفت:جان مادرت نرو

    دايي بعد اينكه خوب لادن و چَك و لَگدي كرد و چند تا فحش درست درمون به جَدّ و آباد اسي داد دست لادن و گرفت و از زمين بلندش كرد و هولش داد سمت پله ها و بهش گفت:اين ديگه آخرين باره لادن ،به والله ،به سادات قسم ،دفعه بعد گردن تو ميشكنم،هم تو رو ميكشم هم اون اسماعيله بي پدرو ؛ شيرفهم شدي ؟
    باز شروع كرد به داد و بيداد و يكدفعه دست لادن و گرفت و هلش داد سمت زير پله،لادن رو پله واستاد و جلو نرفت ،بعد دايي بهش گفت :برو تو انبار و تا فردا بيرون نيا نكبت،يالله.
    ولي لادن از جاش تكون نخورد،منو اسي هم كُپ كرده بوديم و گوشه انباري چپيده بوديم يه گوشه.
    دايي يه داد بلند زد و به لادن گفت :برو تو ،با توام ميري يا بندازمت تو،ولي لادن پايين نيومد،نميخواست اسي رو لو بده،معلوم بود خيلي دوستش داره،ولي يهويي دست لادن و گرفت و آوردش پايين پله ها و پرتش كرد تو انباري و بعدش هم در انبار رو از پشت چِفت كرد و رفت.

    اسي كه نميتونست از ترس نفس بكشه از پنجره به دايي كه از پله ها بالا ميرفت نگاه كرد و برگشت يه نفس عميق كشيد و بعد يه نگاه به لادن انداخت و گفت:گل بود به سبزه نيز آراسته شد.بعد اومد سمت لادن و با صداي آروم ولي با حرص گفت:
    تقصير خودت بود،نگفتم انقد نامه نده ؟كادو نيار؟نگفتم؟بفرما،حالا چه غلطي بكنيم؟به جان مادرم فقط هزار بار استغفرالله گفتم كه نيومد آقات و بزنم،نه به خاطر تو ها،بخاطر فحش هايي كه به مادر و پدرم ميداد!
    بعد رفت سمت در انبار و خواست در و باز كنه ولي نتونست هر چقدر اين ور اون ور كرد نتونست.
    اسي كه خيلي داغون بود اومد سمت لادن و انگشتِ اشاره خودشو زد رو پيشوني لادن وگفت:اي بر پدرت لعنت،الان چه گهي بخورم آخه؟،با توام لادن،چي كار كنم؟

    انقدر عصباني بودم كه ميخواستم بگيرم مثل سگ بزنمش،واسه همين هم رفتم سمتش و زدم رو شونه راستش و وقتي برگشت يدونه با مشت كوبيدم تو دماغش و اون هم شروع كرد به زدن من.زورم بهش نرسيد،چون من سيزده سالم بود و اون كم كم هجده سالش بود.

    نيم ساعتي ميشد كه تو زير پله بدون اينكه حرفي بزنيم هر كدوم يه گوشه نشسته بوديم،هيچ كس هيچي نميگفت تا صداي فاطي خانم زنه دايي داود از بالاي پله ها خيلي آروم به گوشمون رسيد كه لادن و صدا ميكرد و بعد از اينكه فهميد حال لادن خوبه با داد و فرياد دايي رفت بالا.
    اسي كه خيره شده بود به پنجره كوچيك و تنگ انباري اومد سمت منو گفت:پاشو،پاشو از پنجره برو بيرون،پاشو يالله،
    ولي پنجره كوچيكتر از اون بود كه من رد شم،با اين همه پاشدم و سر و يه دستمو رد كردم ولي الباقي بدنم رد نميشد تا اينكه برگشتم تو انباري و اينبار اول پاهامو رد كردم و بعد كلي فشار دادن رد شدم،رفتم از پله ها پايين تا چفت در و باز كنم كه يهو يكي از پشت صدام كرد،برگشتم و ديدم نگاره،گفت تو اينجا چيكار ميكني؟نميبيني دعواست،بيا برو تو خونه،بيا غذا آماده است ،گفتم برو من ميام و تو همين گير و دار دايي داود كه صداي نگار و شنيده بود از پنجره طبقه بالا سرش و داد بيرون گفت:اونجا چيكار ميكنيد؟بياييد بريد تو خونه،كسي تو انباري نره ها!
    منم با نگار اومدم بالا و داشتم ميرفتم تو خونه كه دايي داود از كنارمون در حالي كه يه قفل زرد تو دستش بود رد شد.قفل و زد به در انباري و برگشت و رفت طبقه بالا.

    اومدم تو خونه و بعد تشر هاي آقام نشستم سر سفره و شروع كرديم به خوردن دم پختكي كه پوري پخته بود ،ولي همش به فكر زير پله بودم و هر دفعه كه ميخواستم بزنم بيرون آقام مانع ميشد .
    شب شده بود، پوري آخرين نفري بود كه بعد خاموش كردن چراغ ها رفت كه بخوابه،همه چراغ ها خاموش بود جز اتاق آقام و پوري،همش تو ترس اين بودم كه مبادا باز اسي با لادن در گير بشه و اون دختر و اذيت كنه،
    همه جا ساكت بود،يه نگاه به نگار انداختم و فهميدم كه خوابه،آروم پتو رو كنار زدم و از رو تشك كهنه اي كه بيشتر وقتها روش ميخوابيدم پا شدم تا برم سمت حياط ،تو تاريكي و خلوت خونه فقط صداي نفس هاي خودمو ميشنيدم و آسه آسه راه افتادم كه يك دفعه يه صداي جيغ بلند و دخترونه از تو انباري بلند شد و پيچيد تو خونه.
    صداي لادن بود


    بابك لطفي خواجه پاشا
    مهر نود و پنج

    ویرایش شده توسط *** نازمیـــن *** در تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۹۵   ۰۱:۱۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان