داستان بی هیچ دلیل
قسمت بیست و دوم
بخش دوم
حالم بهتر شد وقتی فهمیدم اونشب بابک تنها نیست ........
ولی رفتم تو فکر ..با خودم گفتم : ثریا تو هنوز بابک رو دوست داری ؟ جوابش برام مهم نبود ..
چون می دونستم که دیگه دل دست آدم نیست ...
نمی تونستم بابک رو فراموش کنم به هر حال اون کسی بود که می دونستم از اعماق وجودش منو دوست داره .....
من از همون اول هم نسبت به بابک عشقی پر از تردید و دو دلی داشتتم و تمام این مصیبت ها یی که کشیدم از همین بود.... پس باید تاوانش رو هم پس می دادم ....
ولی حالا بیشتر از دوست داشتن یک حس انسانی و دلسوزی نسبت بهش احساس می کردم و اینکه یک آن صورت آفاق خانم از جلوی نظرم نمی رفت ...
آنشب محمد و بابک با هم شام خوردن و از هر در ی حرف زدن محمد می گفت : از همه جا حرف زدیم جز تو اون حتی یک کلمه در مورد تو نگفت .....
شب تو حال جا انداختیم و تا نیمه شب حرف زدیم ....
و صبح که من می خواستم ازش جدا بشم به من گفت : داداش میشه یک پیغام به ثریا بدی ؟ گفتم باشه بگو بهش میگم ...
گفت : ببین محمد من خیلی توانم کم شده؛؛ خودم تو شرایطی نیستم که با ثریا حرف بزنم ....بهش بگو خیلی دوستش دارم و هنوز به امید اون زندگی می کنم ...ازش خواهش می کنم یک فرصت دیگه بهم بده قول میدم این بار رو سیاه نشم ....و خبرش رو به من بده که ثریا چی گفته ..میشه این کارو برای من بکنی ؟ اگر جوابش مثبت باشه دنیا رو به پاش میریزم و این بار قدرشو می دونم به خاک مادرم قسم این کارو می کنم .....
گفتم : بابک جان اگر جوابش منفی بود چی ؟ گفت : نمی دونم ببینم چی میشه بازم صبر می کنم ....
وقتی محمد اینا رو می گفت من اصلا تعجب نکردم با اخلاقی که در بابک سراغ داشتم منتظر چنین چیزی بودم.
بالافاصله گفتم : بهش بگو نمیشه؛؛ نمی تونم ... کاسه ای که شکست دیگه نمیشه تو آش ریخت ....
محمد گفت: با اینکه منم مثل تو دلم براش می سوزه ولی تو بهترین تصمیم رو گرفتی ...پس من همینو میگم و تمام ...
گفتم : آره این بهترین کاره ... بابک باید یاد بگیره که همیشه همه منتطرش نمیشن تا اون درست رفتار کنه.. از بس آفاق خانم و مهناز اونو بخشیدن و کارای بدشو به روش نیاوردن فکر می کنه می تونه هر کاری دلش خواست بکنه و بعدم معذرت بخواد ...
تازه اون مریضه می ترسم روز به روز بیشتر شیبه پدرش بشه ... و منم بشم یک آفاق خانم دیگه برای اون ....
نه هرگز من اشتباهم رو دوباره تکرار نمی کنه به خاطر یک قول واهی که می دونم اونم صحت نداره ...
محمد سرشو تکون داد و گفت : ببین ثریا بابک دوتا شخصیت جدا از هم داره و به هیچکدام از اونا هم تسلط نداره نه وقتی خیلی بده می تونه جلوی اونو بگیرد ونه وقتی که خوبه حد را رعایت می کنه .. اون اسیر یک رشته افکار بد و مسمومه ... دیشب متوجه شدم
خیلی ضد و نقیض حرف می زنه ... حتماً باید به یک دکتر مراجعه کنه.
ناهید گلکار