داستان من یک مادرم
قسمت سی و سوم
بخش دوم
پرسید : بهاره جان تو هم شوهرت بهت خیانت کرده که ولش کردی ؟
گفتم : نمی دونم ، قضیه ی ما چیز دیگه ایه ، فرق داره ...
باز پرسید : نمی دونی یعنی چی ؟ دنبالش نرفتی ؟ بهش شک کردی ؟
گفتم : داری ازم حرف می کشی ؟ شاید یک روز مفصل برات تعریف کردم ... ولی چیزی که هست منو تو با هم فرق داریم ... تو دربست برای شوهرت زندگی می کنی ولی من برای خودم ... من بیشتر از تو به خودم اهمیت میدم ... نقطه ی پرگار من بچه هام هستن .... ولی تو دور شوهرت می گردی ؟
در حالی که من هنوز عاشق و کشته و مرده ی شوهرم هستم هیچ وقت نوک پرگارم رو روی اون نگذاشتم ...
به هر حال می بینیم نه تو موفق بودی نه من ، پس هیچ کدوم الگوی هم نمی تونیم باشیم ولی یک چیز رو در مورد تو می تونم بگم .... که به فکر خودت و بچه ات باش ،،
افتادی دنبال اون مرد که چی بشه آخه ؟ چه نتیجه ای جز این که فقط خودتو رنج بدی برات داره ؟ من نمی تونم بهت بگم چیکار کن ...
منم وقتی ترکش کردم بارها و بارها به خاطر سختی هایی که می کشیدم تصمیم گرفتم برگردم و حداقل راحت توی خونه ی خودم زندگی کنم ولی باز پشیمون شدم ...
البته میگم مسئله ی من با تو فرق داره...
گفت : می خوام ولش کنم ولی زمانی که دیگه هرگز دوباره برنگردم ... وقتی که دل ازش ببرم ،،، شاید هم برای همین میرم که با چشم خودم ببینم و مهرش از دلم بره بیرون ....
بهاره چرا من اینطوریم هنوز وقتی تو خونه است و یک آخ میگه قلب من براش می لرزه ... از خودم بدم میاد که اینقدر بی غیرت و سست اراده هستم که با وجود اینکه می دونم از بغل زن دیگه ای میاد بازم فکر و ذکرم اونه .....
وقتی از مرضیه جدا شدم یک کم آروم شده بود . بدون اینکه بتونم کمکی بهش بکنم از من تشکر کرد و رفت . در حالی که منم دوباره یادم اومده بود که چی به سرم اومده دلم برای اون برای خودم سوخت ...
صورت ورم کرده و خیس اشکش از جلوی چشمم نمی رفت دلم می خواست اختیار داشتم و اون مرتیکه رو تیکه تیکه می کردم خیلی از دستش عصبانی بودم ....
اگر مرضیه رو دوست نداشت باید رک و راست بهش می گفت و از این بلاتکلیفی درش میاورد تا اینقدر زجر نکشه ...
ناهید گلکار