خانه
184K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۲:۴۹   ۱۳۹۶/۱/۱۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت سیزدهم

    بخش سوم



    نزدیک اتاقم که شدم عمه داشت میومد بالا … پرسید : بهتری ؟

    نمی دونم چرا باز بغض کردم و گفتم : بله ببخشید عمه جون که باعث دردسر شما شدم …

    اومد تو اتاق من و در رو بست و نشست روی تخت و من هم نشستم …

    گفت : تو اومدی اینجا که هر دقیقه با یک مشکل چمدون ببندی ؟ اگر با تورج این کارو کرده بود باید می رفت ؟ گفتم : تورج با من فرق داره.  من نمی خوام حمیرا به خاطر من عذاب بکشه و شما بین ما قرار بگیری … گفت: این مزخرفا چیه داری میگی ؟ تو الان برای من مثل حمیرایی . فکر می کنم یک دختر دارم که داداشم بزرگش کرده . من به خاطر شرایط حمیرا بود وگرنه از همون اول تو رو میاوردم پیش خودم . حالا تو هم با من بساز . اینجا خونه ی تو هم هست . غریبی نکن . هر کاری که دلت می خواد انجام بده … همش کز می کنی یه گوشه … اینقدر معذبی که نمی دونم بهت چی بگم …
    تو فکر کن حمیرا خواهرته ، چیکار می کردی ؟ چمدون می بستی ؟ نه ! اعتراض می کردی … پس برای خودت حق قائل باش … مگه تو چند بار ندیدی که جیغ و هوار راه انداخته ؟ اون موقع که اصلا نمی دونسته تو اینجایی … بهانه می گیره ، حالش بده ، نمی دونه چیکار می کنه و گرنه اون دختر مهربونیه بذار ان شالله خوب بشه خودت می بینی …

    بعد عمه برای اولین بار داوطلب شد منو بغل کنه … آغوشش مثل مادرم بود … گرم و مهربون و دوباره منو تحت تاثیر قرار داد …

    بعد از جاش بلند شد و گفت : رویا من خودم خیلی مشکل دارم . خیلی غصه تو دلمه . شاید من بیشتر به تو احتیاج داشته باشم تا تو به من ... متوجه میشی چی میگم ؟

    و رفت …




     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان