خانه
181K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۲۰:۴۰   ۱۳۹۶/۱/۱۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت چهاردهم

    بخش چهارم



    خوب معلومه همیشه سفره های هفت سین خونه رو من می انداختم و اون سال اولین سالی بود که بدون اون دو تا عزیزم این کارو می کردم . صورت مامانم جلوی نظرم بود برای هر سلیقه ای که به خرج می دادم صد بار قربون و صدقه ی من می رفت . اونو کنارم احساس می کردم انگار با من بود خیلی نزدیک ، تا جایی که ازش می پرسیدم خوب شد ؟ و اون با نگاه مهربونش منو تایید می کرد ….
    سفره رو توی هال جلوی تلویزیون انداختم و همه چیز رو آماده کردم ….

    بعد شش تا تخم مرغ برداشتم تا اونا رو رنگ کنم ، از تورج رنگ خواستم . با یک ذوقی از من خواست که اونم تو رنگ کردن کمک کنه که نتونستم نه بگم ….. ایرج هم وقتی دید من دارم با تورج به اتاقش میرم به بهانه ی اینکه می خواد ببینه ما چیکار می کنیم همراه ما اومد ……

    از کنار اتاق حمیرا که رد شدیم دلم گرفت کاش اونم خوب بود و با هم این کارو می کردیم ….
    تورج گفت : نظرت چیه روش گل بکشیم ؟

    گفتم : خوبه فرقی نمی کنه .

    پرسید : تو می خواستی چی بکشی ؟
    گفتم : یک خورشید خانم وسط و روی بقیه ستاره می کشیدم …. ولی گل بهتره …

    گفت : نه بیا همونو بکشیم ……

    ایرج نگاهی به من کرد و با چشم به من خندید و گفت : مرسی که شش تا آوردی …..
    تورج پرسید : چرا ؟ مگه چه فرق می کنه ؟ ….

    ایرج گفت : یعنی خودش خورشیده ما هم ستاره …

    گفتم : نه عمه خورشیده … منظورم اون بود ….

    ایرج گفت : من از نقاشی چیزی سرم نمی شه اگر کمکی ازم بر میاد بگین ؟ …
    تورج گفت : چرا بر میاد ، تو این پنج تا رو کاملا از این رنگ آبی تیره بزن مثلا شبه و رنگ و قلمو رو داد بهش و به من گفت خورشید با تو ، بکش …

    من پالت رو برداشتم و رنگهایی که می خواستم روش گذاشتم و رفتم نشستم و کشیدم .

    یک خورشید مثل بشقابی که تو خونه ی خودمون داشتیم کشیدم و گذاشتم روی در یکی از رنگها تا خشک بشه .

    اون دو نفر داشتن با هم جر و بحث می کردن که این طوری نکش اون طوری بکش که چشمشون افتاد به خورشید من و هر دو هیجان زده به من نگاه کردن ….
    تورج گفت : پس دروغ نگفتی نقاشی بلدی … وای عجب هنری !
    تو منیاتور کار می کردی ؟

    گفتم : دوست دارم ، من هیچی رو جدی کار نکردم همش درس خوندم. ان شالله که کنکور قبول بشم شروع می کنم ...





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان