خانه
354K

رمان ایرانی " رعنا "

  • ۱۲:۵۳   ۱۳۹۶/۲/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رعنا


    قسمت هفتم

    بخش چهارم




    سعید اومد ... محکم و بی تفاوت و آروم ...
    بدون اینکه منو نگاه کنه , درس رو شروع کرد ....


    من منتظر یک نگاه و اون بی خیال مشغول درس دادن ...
    تا گفت به قول مولانا ...

    ما را سفری فتاد بی ما
     آن جا دل ما گشاد بی ما

    آن مه که ز ما نهان همی شد
     رخ بر رخ ما نهاد بی ما

    چون در غم دوست جان بدادیم
     ما را غم او بزاد بی ما

     ما را مکنید یاد هرگز
    ما خود هستیم یاد  بی ما

    بی ما شده ایم شاد گوییم
     ای ما که همیشه باد بی ما

    درها همه بسته بود برما
    بگشود چو راه داد بی ما

    با ما دل کیقباد بنده ست
    بنده ست چو کیقباد  بی ما

     ماییم ز نیک و بد رهیده
    از طاعت و از فساد بی ما




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان