خانه
354K

رمان ایرانی " رعنا "

  • ۲۲:۳۰   ۱۳۹۶/۲/۲۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رعنا


    قسمت نوزدهم

    بخش ششم



    بالاخره روزی رسید که شوکت خانم رفت ولی مریم پیشم موند تا توی نگهداری میلاد به من کمک کنه ....
    ولی انگار مریم برای چیز دیگه ای اونجا مونده بود ...
    می دیدم که بازم این بحث ها ادامه داره .....
    هر وقت من می رفتم پیششون , حرفشون رو قطع می کردن و انگار منتظر بودن که من برم ...
    اوایل خیلی برام مهم نبود ... ولی ادامه ی این کار داشت اعصابم رو به هم می ریخت ...
    یک روز بعد از ظهر مریم داشت درس می خوند ... و سعید با میلاد بازی می کرد ...
    من کارامو کردم و اومدم میلاد رو گرفتم و شیر دادم ...

    چشمم سنگین شد و خوابم گرفت ...
    سعید یک بالش برای من آورد و همون جا کنار میلاد خوابیدم ,, سعید هم نزدیک من دراز کشید ...
    همین که خوابم برد ... احساس کردم سعید بلند شد ,, چشمم رو باز نکردم چون فکر می کردم برمی گرده ... ولی اون آهسته از در اتاق رفت بیرون ...

    و پشت سرش مریم ...
    از جا پریدم و از پنجره نگاه کردم ...

    سعید در اتاق قفل دار رو باز کرد و رفت تو و پشت سرش هم مریم و درو بستن ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان