خانه
354K

رمان ایرانی " رعنا "

  • ۱۴:۵۴   ۱۳۹۶/۴/۱۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رعنا


    قسمت شصت و چهارم

    بخش سوم




    بالاخره قرار گذاشتن پنجشنبه همه با هم بریم رشت و سوسن رو ببینن ...
    حال و روز من معلوم بود ...
    با اینکه با تایید من این کارو کردن ولی شنیدن این حرف مثل این بود با پتک زدن تو سرم ...
    بلند شدم و رفتم به اتاقم ... درو قفل کردم و سرم و کردم تو بالش  و زار زار گریه کردم ...
    صدای میلاد از پشت در میومد ... بچه ام التماس می کرد درو باز کنم ...
    نمی خواستم تشنج ایجاد کنم و میلاد رو ناراحت ...
    اون پسر من بود ... عزیزترنم بود ... نمی تونستم ناراحتی اونو ببینم ...
    درو باز کردم ...

    علی هم اونجا بود ... به میلاد گفت : تو برو , بذار من باهاش حرف بزنم ...

    بعدم اومد تو اتاق و درو بست ...
    علی برای بار اول بود که وارد اتاق من می شد ...
    نشستم روی تخت ... همین طور که هق و هق گریه می کردم و شونه هام تکون می خورد , گفتم : فکر نمی کردم تو منو درک نکنی ... چرا ازش حمایت می کنی ؟ داری با این کار بدبختش می کنی ...
    گفت : رعنا ... عزیزم , چرا متوجه نیستی ؟ ... میلاد الان اینو نمی خواد ... اون فقط میگه با من موافقت کنین ... اگر می گفتیم نه , بازم اونقدر اصرار می کرد تا ما رو ببره ... متوجه نیستی ؟ خوب استدلالش اینه که ما اونا رو نمی شناسیم ... بذارش به عهده ی من ... من با تو موافقم ولی نه با رفتارت ... تو داری اونو سرِ لج میندازی ... فردا بهت میگه تقصیر تو بود که منطقی برخورد نکردی ...
    تو و باران بدجوری در مقابلش جبهه گرفتین ...
    اگر میلاد رو می خوای , اگر این ازدواج رو نمی خوای , باهاش راه بیا وگرنه همونی میشه که تو نمی خوای ...
    بازم هر چی تو بگی من الان همون کارو می کنم ... خوبه ؟
    مریم زد به در و گفت : میشه منم بیام ؟

    و اومد و نشست کنار من و گفت : با اینکه تو لجبازی و عادت نداری به حرف من گوش کنی ولی دارم بهت میگم با میلاد بد برخورد نکن , گناه داره به خدا ...
    گفتم : مشکل تو با من چیه مریم ؟ بد با من حرف می زنی ... این بار اولت نیست ... الانم فرصت گیر آوردی طعنه بزنی ...
    این تو بودی که من همیشه باهاش مشورت می کردم , دوستم بودی ... نبودی ؟
    مریم تو دوست من نیستی ؟ ... حالا چی شده ؟ این حرفای دو پهلو برای چیه ؟ این از آب گِل آلود ماهی گرفتن چیه ؟
    از تو بعید می دونستم که یک روز با من چنین رفتاری داشته باشی ...  فکر می کنی نمی فهمم ؟ ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان