داستان دل ❤️
قسمت سی و پنجم
بخش اول
برای همین فورا درو باز کردم و زود کاپشن ثمر رو تنش کردم و کفش اونو گذاشتم جلوی پاش و دو زانو نشستم تا پاش کنم که در باز شد ...
بدون اینکه سرمو بلند کنم , گفتم : الان میایم ...
صدای رضا رو شنیدم که گفت : سلام ...
سر جام میخکوب شدم ... قلبم فرو ریخت ...
دلم نمی خواست سرمو بلند کنم ... هم ترسیده بودم , هم اینکه اصلا دلم نمی خواست اونو ببینم ...
اما دیدم که ثمر هم ترسیده و به جای نشون دادن اشتیاق برای دیدن پدرش , رفت پشت سر من قایم شد ...
فورا از جام بلند شدم و گفتم : سلام , خوش اومدی ...
ثمرگفت : بابا رضا من با تو نمیام ...
گفتم : ای داد بیداد ... ثمر جان ؟ بیا سلام کن ... این چه کاریه ؟ ... بگو خوش اومدین ... بدو دخترم بابا اومده ...
و دست اونو گرفتم و بردمش پیش رضا که هنوز جلوی در ایستاده بود ... در حالی که دلهره ای عجیب افتاده بود به جونم ...
رضا یک بسته خوراکی و کمپوت خریده بود گذاشت زمین و ثمر رو بغل کرد و به سینه فشرد و دوباره اشک تو چشمش جمع شد و صورت و گردن ثمر رو غرق بوسه کرد ...
معلوم بود که برای دیدن ما حسابی به خودش رسیده ...
بوی عطر و ادکلنش همه ی فضای خونه رو پر کرده بود ... پیرهنش نو بود و پیدا بود برای اولین بار پوشیده بود ...
گفتم : بفرما بشین ... ما عجله نداریم , قراره بابا بیاد دنبالمون ...
اومد و همین طور که ثمر تو بغلش بود , روی مبل نشست ...
پرسیدم : چایی می خوری ؟
گفت : نه , باید برم ... دلم برای زن و بچه ام تنگ شده بود , اومدم ببینمتون و برم ... چه خبر هست امشب ؟ منم دعوت دارم ؟
دستپاچه به در نگاه می کردم و فکر می کردم ای خدا یکی رو برسون ... خواهش می کنم زودتر بابام بیاد ...
گفتم : جهاز بردن و چیدن ... خبری نیست ...
گفت : چرا مامان و رزیتا رو نگفتین ؟ ...
در حالی که داشتم حرص می خوردم , گفتم : امشب کسی نبود , ان شالله برای عروسی ...
بعد رو کرد به ثمر و پرسید : شما چی ثمر خانم , دلبر بابا ؟ دلت برای بابا تنگ نشده بود ؟ نگفتی می خوام برم پیش بابارضام ؟ .... عمه رُزی ؟ ... مامان بزرگ ؟ ...
ثمر از بغلش به زور اومد پایین و گفت : نه , تنگ نشد ... بذار برم ... مامان می خوام برم عروسی ...
من که اخلاق رضا رو می دونستم , هراسون گفتم : ثمر نمی دونه تنگ شد یعنی چی ولی بهانه ی تو رو می گرفت ... ثمر باباشو خیلی دوست داره ... مگه نه عزیزم ؟
گفت : دوست دارم ولی نمی خوام با تو بیام ... می خوام پیش مامانم بمونم ...
ناهید گلکار