داستان دل ❤️
قسمت چهل و هشتم
بخش پنجم
رضا دیگه حالش خیلی خراب شده بود ... با بغض گفت : به ارواح خاک مادرم , تو بیمارستانه ... حالشم خوب نیست ... تو رو خدا یک امشب با من راه بیا , قول می دم فردا یک فکری بکنم ...
براش پرستار می گیرم ولی حالا باید تو بیمارستان بالای سر سارا باشم ...
ماما ن یک چشم غره به من رفت و گفت : باشه مادر من نگهش می دارم .. حالا چی شده کتک کاری کردین ؟
گفت : نپرسین ... البته بعدا براتون تعریف می کنم ولی حالا نه ... نمی تونم ... مفصله ... باید برم ... دلم برای لی لا شور می زد که می دونستم الان با نگه داشتن امین چه حال و روزی داره ولی شما رو که دیدم خیالم راحت شد ...
بابا گفت : تو معلومه گرسنه ای , یک چیزی بخور بعد برو ... باید جون داشته باشی سر پا وایستی ...
گفتم : آره , راست میگه خودتو تقویت کن ، جون داشته باشی زن ها رو کتک بزنی ...
نمی دونم تو چطور دلت میاد کسی رو که می دونی با تو از نظر نیروی بدنی مساوی نیست دست بلند کنی ؟ چطور غیرتت قبول می کنه ؟ اسم خودتم گذاشتی مرد ... به خدا بی شرفه کسی که زنشو می زنه ... نمی فهمم ...
من از ناله ی یک گربه تو خیابون عذاب می کشم , تو چه جور آدمی هستی ؟
اگر راست گفته باشی و اون تو بیمارستان باشه , گناهت بیشتره ...
رضا تو رو خدا به خودت بیا ... این زندگی نیست برای خودت ساختی ... حالا این بچه ی بی گناه رو سپر خودت کردی ...
من اینو حتم دارم تو امین رو داری از مادرش پنهون می کنی ...
مامان گفت: بسه دیگه لی لا ... یک شب دیگه این بچه پیش ما بمونه دنیا که آخر نمی شه ...
گفتم : از حمایت شما ممنونم ... زود تغییر عقیده می دین ...
رضا گفت : حالا اجازه می دی چند لقمه از این کتلت بخورم و برم ؟ ... اگر تو راضی نیستی می برمش ... چشم ...
حاضرش کن بیارش , یک کاریش می کنم ... اشکالی نداره ...
بعد رفت و سر سفره نشست ... یک تیکه نون بزرگ برداشت و کتلت رو با سبزی خوردن ساندویج کرد و از جاش بلند شد و گفت: می برم تو ماشین می خورم ... امین رو بده من ... دستت درد نکنه که از دیروز نگهش داشتی ... حق با توست ...
زود رفتم امین رو آوردم ...
ثمر ناراحت بود و مامان گفت : بدش به من ... نمی ببینی داره می ره بیمارستان ؟ خدا رو خوش نمیاد , به خاطر بچه قبول کن ... این بچه اونجا صدمه می ببینه ...
و امین رو از من گرفت ...
درمونده بودم و اخم هام تو هم بود ... خیلی زیاد هم عصبانی شده بودم ...
ناهید گلکار