خانه
233K

رمان ایرانی " آغوش اجباری "

  • ۱۱:۱۹   ۱۳۹۶/۶/۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    آغوش اجباری


    قسمت پنجاه و ششم




    همیشه گفتن این کلمه رو از زبون زن عمو نفیسه آرزو داشتم ... نه از زن عمو گلبهار ...

    هر بار با شنیدن این حرف داغم تازه می شد و انگار که نمک به زخمم می پاشیدن
    رفتم کنارش نشستم ... با دست رو موهام کشید ... اومد جلو گوشم گفت :
    - چیکار کردی با پسرم که اینجوری مجنونت شده ؟


    قسم می خورم تو عمرم انقد بهم شوک وارد نشده بود ...
    داشتم از خجالت آب می شدم می رفتم زیر فرش ...


    - الان حالت چطوره ؟ بهتری ؟


    از وقتی حسام برگشته بود , دیگه خوب شده بودم
    با صدایی که شبیه به ناله بود , گفتم :
    - ممنون , بهترم
    زن عمو یه کیف کنار خودش گذاشته بود که کیفو برداشت گذاشت رو پاش و یه جعبه کادوپیچی شده مربعی از تو کیف درآورد و رو به حسام گفت : پاشو پسرم خودت بیا النگو رو دست نامزدت کن ...


    وای نه تو رو خدا ... من دیگه دارم آب می شم
    حسام از جاش بلند شد و رو به مامان بابا گفت : با اجازه ...
    بابا هم گفت :
    - اختیار داری پسرم ...

    جلوم زانو زد و جعبه رو از مامانش گرفت و با یه حرکت بازش کرد ... تعحب کردم چون اونجا که روش پاپیون بود , مثل یه تیکه چوب باز شد ... من فکر می کردم کاغذ کادوس
    دستمو گرفت تو دستاش
    دستاش دو گوله آتیش بود
    دستای منم دو تیکه تیخ
    از استرس , لرزش داشتم ... حسام لرزشمو احساس کرد و تند دستامو گرفت ... سرمو زیر انداختم ...
    النگو رو دستم کرد و آروم گفت :
    مبارکت باشه
    سرمو بلند کردم ... با دیدن النگو چشام چهار تا شد ... تو عمرم النگویی به این پهنی و قشنگی ندیده بودم ...

    آروم گفتم :
    - ممنون
    پا شد که بره , هاجر گفت :
    - خب چرا پیشش نمی شینی ؟
    - نه , اینجوری راحت تره


     و رفت کنار باباش نشست
    عمو حسن شروع کرد به حرف زدن ...
    - سعید خان , شاه دوماد ما عجله داره ... دوست داره زودتر زنشو ببره خونه ش ... اگه اجازه بدین دیگه مجلس عروسی رو راه بندازیم ... نظر شما چیه ؟
    بابا گفت :
    - والا عروس خودتونه , اختیارشو دارین
    انقد هول شده بودم فکری که تو سرم بود و بدون هیچ فکرکردنی به زبون آوردم :
    - ولی من می خوام فعلا درسمو بخونم
    همه از صدای بلندم و رک و راستیم جا خوردن ... زن عمو گفت :

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان