خانه
233K

رمان ایرانی " آغوش اجباری "

  • ۰۲:۴۶   ۱۳۹۶/۶/۱۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    آغوش اجباری


    قسمت هشتاد و هفتم




    - خب عادت کردم
    - دیگه حق نداری
    سرشو جلو آورد و تو موهام فرو کرد و با عطش بو کشید ...
    لباشو که چسبوند به گوشم , رعشه به بدنم افتاد ...
    داشتم دوباره لرز می کردم ...سنگینی حسام داشت نفسمو بند میاورد
    یه دفعه سنگینی روم سبک شد ... سرمو بلند کردم ... حسام رو به روم ایستاده بود و با ناراحتی بهم زل زده بود
    رو تخت نشستم ...
    کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت :
    - حنا بسه ... بسه ... دارم کم میارم ... تو داری به اون عوضی فکر می کنی ... هنوزم دوسش داری ...
    تو زنمی ولی عین یه مجسمه کنارم رها شدی ... تحمل ندارم بسه ... اون عوضی چی داشت که من ندارم ؟
    از اینکه به محمد گفت عوضی بدجور ناراحت شدم مثل خودش صدامو بالابردم و گفتم :
    - همینه که هست ... ناراحتی ولم کن بذار برگردم خونه بابا ...
    من طل ...


    با سیلی که بهم زد , حرف تو دهنم نصفه رها شد ... صورتم داغ داغ شده بود ...
    باور نمی کردم حسام روم دست بلند کرده بود ...
    اشکام دونه دونه از چشام ریختن
    یکم خیره نگام کرد و بعد پرید سمت رخت آویز و کتشو چنگ زد و از اتاق پرید بیرون ...
    زانوهام تا شد و افتادم رو زمین
    زار زدم به حال خودم
    به حال حسام
    چرا نمی تونستم محمدو فراموش کنم ؟
    چرا نمی تونستم حسامو قبول کنم ؟
    چرا عذابش می دم ؟
    چرا عذاب می کشم ؟
    خدارو صدا زدم ... گفتم خدا راحتم کن ... بهم آرامش بده ...
    نمی دونم چقد زار زدم ... خسته شدم با حالی نزار از جام بلند شدم رفتم رو تخت نشستم ...
    نیم ساعتی گذشت ... صدای در اومد
    زود پرید زیر پتو و خودمو به خواب زدم
    دراتاق باز شد و همراش بوی سیگار اومد ... خیلی تعجب کردم حسام که اهل دود و دم نبود ...
    یعنی انقد ناراحت بوده که رفته سیگار کشیده ؟
    بی توجه به من و پشت به من دراز کشید ... صدای نفس های عمیقی که می کشید دل آدمو آتیش می زد ...
    بالاخره خوابم برد ...
    صبح وقتی بیدار شدم , حسام هنوز خواب بود ... تصمیم گرفتم صبحونه آماده کنم
    رفتم سماورو روشن کردم و چند تا تخم مرغ گذاشتم آبپز بشن
    داشتم چایی دم می کردم که در اتاق باز شد
    حسام بود ... نکاهی بهم انداخت ... گفتم :
    - صبح بخیر
    با سردی جواب داد :

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان