خانه
114K

رمان ایرانی " یکی مثل تو "

  • ۱۲:۱۳   ۱۳۹۶/۷/۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان یکی مثل تو 🌺


    قسمت چهارم

    بخش دوم




    تلفنم مرتب زنگ می خورد ... آیدا بود و من ترجیح می دادم جوابشو ندم ...
    پرسید : آیداست زنگ می زنه ؟ چرا جواب نمی دی ؟ دوست دخترته ؟ ...
    گوشی رو گذاشتم روی سایلت و گفتم : من دختر ندارم که دوست داشته باشه ...
    خندید و گفت : با آیدا دوستی ؟
    گفتم : تو دانشگاه  همکلاسی هستیم ... خوب آره , دوستم هستیم ولی دوست دخترم نیست چون من دختر ندارم ...
    گفت : فکر کنم صد تا سوال بپرسم یکیشو درست جواب نمی دی ... وقتی تو خونه تون ادای منو درآوردی فهمیدم که اخلاقت چطوریه ...
    گفتم : وای خواهر ... ناراحت نشدی که ؟ ... باور کن منظور خاصی نداشتم , معذرت می خوام ... فکر نمی کردم متوجه شده باشی ... فریده خانم چی ؟ اونم فهمید ؟ ...
    گفت : نمی دونم ... حرفی که نزد ... یعنی مهم هم نبود ... می دونی تو مهمونی دختره در مورد تو چی گفت ؟
    گفتم : در مورد من ؟ بگو ببینم ...
    گفت : یکشون به من گفت اون طرفو نگاه نکن ... یکی با کت و شلوار آبی اومده , فکر کنم دفعه ی اولشه اینجور جاها میاد ... حیرون و سرگردونه ولی مرتیکه خیلی خوشگله , کثافت ...
    گفتم : الان تو داری تلافی می کنی که ادای تو رو درآوردم ؟ تو این مهمونی ها شماها از هم اینطوری تعریف می کنین ؟

    با صدای بلند خندید و گفت : تو چقدر بانمکی ... نه بابا , تلافی چیه  .. منظورم این بود که نگاهت کردم ولی نشناختمت ...
    دخترا این طورین دیگه ... خیلی با ظهر فرق کرده بودی , برای اینکه لج اون دخترا رو دربیارم با تو اومدم بیرون ... همشون از تو خوششون اومده بود ... اگر نه نمی خواستم بیام , می ترسم پریسا ناراحت بشه ...
    ولی وقتی دیدن من با تو راه افتادم , شوکه شدن ... حتی تصورم نمی کنن که من با تو قبلا آشنا بودم ...
    الان از حسودی دق می کنن ... برسونمت خونه خودتون ؟
    گفتم : نه ... هر کجا نگه داری , پیاده می شم ... خودم می رم ...  اونا رو که دق دادی بسه دیگه ... زحمت رو کم می کنم ...
    چند تا گاز محکم به ماشین داد و گفت : اونقدرما به ماهرو جون زحمت مدیم , حالا یک شبم عزیز دردونه ایشون رو می رسونیم ... چی می شه مگه ؟ ...
    گفتم : از کجا می دونی عزیز دردونه ماهرو جونم ؟ ...
    گفت : به حرف هاشون دقت نکردی ؟ ... فقط می گه بروز این کار کرد , برزو اون کارو کرد ... همه ی کارات هم به نظرش خوب و درسته ... تو برای ماهرو خانم بهترین پسر دنیایی ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان