داستان یکی مثل تو 🌺
قسمت دهم
بخش هفتم
گفتم : خودتون رو ناراحت نکنین ... باشه , اگر نمی شه اشکالی نداره ... مزاحمتون نمی شم ...
گفت : تشریف داشته باشین , یک کاریش می کنم ... حاضرین یک ماه آزمایشی تدریس کنین ؟ بعد اون زمان , قرارداد می نویسیم ...
گفتم : من دانشجو هستم و راهم دوره ... می شه برای من کلاس های بعد از ساعت چهار رو در نظر بگیرین ؟
گفت : بله , حتما ... منم شرایط رو بهتون بگم ؟ ... دیر بیان و یا زود برین از پولتون کسر می شه ...
سه جلسه غیبت از هر کلاس به هر دلیل , قرارداد رو لغو می کنه ...
کلاس های جمعی ساعتی هشت و خصوصی ده تومن ... حاضرین با این شرایط ؟
پرسیدم : ساعتی یعنی هر جلسه دو ساعته دیگه ؟ ...
گفت : بله ...
گفتم : باشه ... از کی بیام ؟ ...
گفت : می خواین این ساعت برین سر کلاس ؟ یک خصوصی داریم ... از شانس شما امروز استاد نداریم ...
گفتم : باشه می رم , ببینم چی باید درس بدم ...
گفت : پس این فرم رو پر کنین , من بگم کلاس رو براتون آماده کنن ... مقدماتی ... فکر نکنم مشکلی باشه ....
فرم رو گرفتم و یک خودکار از رو ی میزش برداشتم ...
با خودم گفتم : کی بود می گفت کار گیر نمیاد ؟ من همین امروز کار پیدا کردم ... باورم نمی شه ... تو دیگه کی هستی برزو خان ...
کمی بعد اومد فرم و نگاه کرد و گفت : آقای برزو رادمهر که باید از الان بگیم استاد رادمهر ... من گیتی پورافروز هستم ... مدیر اینجام و شریک موسسه هم هستم ...
گفتم : خوشبختم ...
دستشو دراز کرد که با من دست بده ... در حالی که باهاش دست می دادم , گفتم : همیشه دست دادن اینجا آزاده ؟
خندید و گفت : نه , این باب آشنایی بود ... بفرمایید کلاس ...
شاگردم یک دختر بچه ی ده یازده ساله بود که تازه براش یک کامپیوتر خریده بودن و کار با اون رو بلد نبود و باید از اول بهش درس می دادم ... پس کار سختی نبود ...
وقتی کلاس تموم شد , رفتم پیش خانم پورافروز ... گفتم : من اونجا نوشتم برنامه نویسی ویندوز ... آفیس ورد ، اکسل و پاورپوینت ، اکسس ... فوتوشاپ , اتوکد ... امیدوارم بقیه ی کلاس های من مقدماتی نباشه ...
من می تونم همه ی اینا رو درس بدم ...
گفت : ببین آقای رادمهر , اینجا همه جور کلاس هست .. بستگی به تقاضا داره ... تازه من همین اول که نمی تونم اون کلاس ها رو دست شما بسپرم , صبر داشته باشین لطفا ...
ناهید گلکار