خانه
115K

رمان ایرانی " یکی مثل تو "

  • ۱۷:۳۸   ۱۳۹۶/۸/۱۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان یکی مثل تو 🌺


    قسمت سی و پنجم

    بخش دوم



    آقای زاهدی گفت : باباجان برزو , با من حرف بزن بگو چرا دیشب اون کار زشت و زننده رو کردی ؟ ...
    اگر دلت از دست زنت پر بود , جاش اونجا بود بابا ؟
    نگاهی کردم به نسترن و گفتم : تو چی گفتی ؟ تعریف کن ... جلوی من بگو دیشب چی شد ؟ من چیکار کردم ؟
    دستمالشو گذاشت روی چشمش و زار زار گریه کرد ...
    فریده جون گفت : نکن مادر , بسه دیگه ... اومدیم حرف بزنیم , تو باز بیخودی گریه می کنی ... صبر کن ... برزو باید جواب بده ...

    رو کرد به من و گفت : حق همچین کاری رو نداشتی ... چرا آبروی بچه ی منو جلوی دوستانش بردی ؟ ... برای چی بهش فحش دادی ؟ ... چرا گذاشتی رفتی و اونو با اون وضع تنها گذاشتی ؟
    گفتم : فریده جون از نسترن بخواین جلوی من دوباره ماجرا رو تعریف کنه ...
    نسترن با بغض گفت : بله که تعریف می کنم ... بذار مامانت هم بشنوه که از تو طرفداری نکنه ...
    شوهر ندا بهش تعارف کرد که مشروب بخوره , گفت نمی خورم ... منِ احمق فقط گفتم یکم بخور چیزی نمی شه ... هر چی از دهنش درمیومد به من گفت ... احمق بی عشور به من گفت ... عقب مونده هفت جد و آبادته ...

    و مهمونی رو به هم زد و رفت و جلوی همه به من گفت طلاقت می دم عوضی آشغال ...
    دیگه می خواستی چیکار کنی ؟ ...
    گفتم : چرا گفتم عقب مونده هفت جد و آبادته ؟ شاید قبلا تو جلوی دوستات به من گفتی بودی عقب مونده ... نگفتی ؟ ...
    آقای زاهدی شما گوش کن ... به من با لحن تحقیرآمیزی جلوی همه گفت بخور , چرا مثل عقب مونده ها رفتار می کنی ؟ ...
    ولی خدا رو شاهد می گیرم مسئله ی من این نیست ... شاید اگر همین بود , اونقدر مرد بودم که پای زنم بایستم و آبروشو که آبروی منه , نبرم ...
    تا گلو پُرم ... دارم منفجر می شم ... کاش منم مثل اون می تونستم گریه کنم تا ببینین خون از چشمم میاد یا نه ...
    آقا یک کلام ... دیگه نمی تونم نسترن رو تحمل کنم ... دلیلی برای این کار ندارم ... توهین , تحقیر , فحش و ناسزا ... یکسره نُقل خونه ی ماست و این منم که باید تحمل کنم ...
    والله شنیدم که مردا با زناشون این کارارو می کنن ...
    من احمق دارم زیر بار این حرفا می رم ... برای چی ؟ خودمم نمی دونم ...
    همش می گم نامردی نباشه ... بی انصاف نباشم ... دختر مردم رو آزار ندم ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان