خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۸:۰۲   ۱۳۹۶/۱۰/۲۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت هفدهم

    بخش چهارم



    وقتی امین برگشت , حسابی اوقاتش تلخ بود و از مریم پرسید : تو امروز به نصرت چی گفتی ؟
    برای چی اینقدر ناراحتش کردی که می گفتن قلبش گرفته ؟
    مریم یک مدت تو صورت امین نگاه کرد و گفت : برو از خود نصرت خانم بپرس , من یادم نیست چی گفتم ... دیگه هم در این مورد با من بحث نکن که اصلا حوصله ندارم وارد این بازی های احمقانه بشم ...
    این کارا مال آدم های احمقه که از روی عقده های روحی و روانی که خودشون دارن , دیگران رو هم مجبور می کنن باهاشون وارد اون جنگ بشن ... امین , من وارد این کارا نمی شم ...
    به قول شما , ما دهاتی ها همه رو دوست داریم و از کسی بیخودی کینه به دل نمی گیریم ...
    آخه دوستی بی دلیل دیده بودم , دشمنی بی دلیل ندیدم ...
    امین گفت : این همه حرف زدی نگفتی موضوع چی بوده ؟ کی با تو دشمنی کرده ؟
    نصرت هم به من نگفت , ندا به من گفت ... باور کن اونا همه تو رو دوست دارن ... تو یکم باهاشون راه بیا , بالاخره باید با هم زندگی کنیم ... تو که دختر عاقلی هستی ...
    مریم برای اینکه بحث رو جمع کنه , گفت : چشم , حتما ... امین با وجود اینکه می دونست نصرت چه اخلاقی داره و دلش برای مریم می سوخت , برای اینکه بین اون و خواهراش شکرآب نباشه , گفت: پس حالا بیا برو از نصرت معذرت بخواه ... بذار تموم بشه و بینتون کدورتی نباشه ...
    مریم گفت : امین جان تو از موضوع خبر نداری , لطفا منو کوچیک نکن .. کدورت باشه بهتر از اینه که من از نصرت معذرت بخوام چون فکر نکنم برای اون فرقی بکنه ... اگر می دونستم بعد از این با من خوب میشه حتما می کردم ولی نمی شه ... حالا چرا , نمی دونم ...
    امین گفت : تو رو خدا , به خاطر من ... جون من این یک بار ...
    مریم عصبانی شد و گفت : آخه چرا برای کاری که نکردم معذرت بخوام ؟ خواهرت باید ازم عذرخواهی کنه ...
    من جای دخترشم , زن برادرشم , چه دلیلی داره منو کوچیک می کنه ؟ هیچ وقت امین از من نخواه بیخودی از کسی معذرت بخوام ... من اگر خطا کنم خودم این کارو می کنم ...
    امین کوتاه اومد چون می دونست مریم راست میگه ... اون شب مریم با اوقاتی تلخ خوابید و صبح باز با صدای ناله ی امین بیدار شد و این بار امین مدام می گفت : مریم زود باش پامو ماساژ بده ... کمپرس آب گرم بیار ... زود باش , دارم از درد می میرم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان